۱۱ مهر ۱۳۹۷ - ۱۹:۵۲
کد خبر: ۵۸۰۲۸۵

نگاهی به تاریخ | نفوذی در بيت آيت‌ الله

آيت‌الله کاشاني به دليل نقش برجسته‌اي که در تاريخ معاصر ايران، به ويژه در رهبري نهضت ملي شدن صنعت نفت، دارد، هميشه مورد توجه موافقان و مخالفان بسياري بوده است.
آیت الله کاشانی

به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، پس از سرنگوني رژيم محمدرضا پهلوي اسناد مهمي از مراکز حکومتي، منجمله ساواک، بدست آمد که به روشنگري تاريخ معاصر کمک بسياري مي‌نمايد. مدتها است که اين اسناد و مدارک در اختيار محققان تاريخ معاصر قرار داده شده است و آنها با حوصله و دقت بسيار، پرونده‌هاي متعدد را زير و رو نموده‌اند و حاصل زحماتشان به صورت کتاب‌هاي موضوعي يا تک‌نگاري درباره شخصيت‌ها و چهره‌هاي تاريخي منتشر گرديده است.

«روحاني مبارز آيت‌الله سيدابوالقاسم کاشاني به روايت اسناد» يکي از اين کتابها است که به وسيله انتشارات مرکز بررسي اسناد تاريخي چاپ و منتشر شده است. اين کتاب عمدتاً مبتني بر گزارش‌هايي است که يک مأمور نفوذي در بيت آيت‌الله کاشاني به رؤساي خود داده است.

آيت‌الله کاشاني به دليل نقش برجسته‌اي که در تاريخ معاصر ايران، به ويژه در رهبري نهضت ملي شدن صنعت نفت، دارد، هميشه مورد توجه موافقان و مخالفان بسياري بوده است و زندگي ايشان جذابيت زيادي براي مورخان داشته است. هيچ مورخي در تاريخ معاصر ايران نيست که به آيت‌الله کاشاني نپرداخته باشد.

اين کتاب دو جلدي (منتشره در مرداد 1379) چون حاوي اسناد پرونده انفرادي ايشان در ساواک است، مسلماً در روايت و تحليل شخصيت، منش و علل رفتارهاي سياسي آيت‌الله کاشاني کمک بسيار شاياني خواهد کرد.

اسناد اين کتاب از تيرماه 1327 و روي کار آمدن هژير شروع مي‌شود و در اسفند 1340 با رحلت آيت‌الله کاشاني پايان مي‌پذيرد و يکي از محسنات کتاب همين چيدمان براساس تاريخ گزارشها است.

ناشر خود چند نکته را در مقدمه کتاب آورده است:

اين اسناد دربردارنده مکاتبات و گزارشهاي فرمانداري، شهرباني، ستاد ارتش، رکن دوم، ساواک و... از فعاليت‌هاي آيت‌الله کاشاني است. اين مجموعه منحصر به فرد، توسط بايگاني ساواک گردآوري شده، برخي از آنها نيز حاصل بازجوئي‌ها، تعقيب و مراقبت‌ها، شنود تلفنها و گزارش‌هاي منابع اطلاعاتي است.

اسنادي که در اين کتاب گردآوري شده تنها شامل گوشه‌اي از مبارزات آيت‌الله کاشاني است که از ديد مراکز گزارش کننده مخفي نمانده، در حالي که بسياري از فعاليتها به سرانجام رسيده و آنها از کم و کيف آن بي‌خبر مانده‌اند.

خواننده گرامي نيک مي‌داند که ساواک در اواخر سال 1335 تشکيل شده است. بنابراين وقتي از گزارش ساواک سخن مي‌رود مقصود همين پرونده است که ساواک پس از تشکيل، از سوابق ساير دستگاه‌ها جمع‌آوري کرده است همچنين بايد دانست اغلب اين گزارش‌ها توسط يک يا چند مأمور ويژه گزارش شده است که پس از تشکيل ساواک به آن سازمان منتقل گرديده است.

نفوذي کيست؟

گزارشکر ويژه کسي بوده است که اغلب در منزل آيت‌الله کاشاني حضور داشته است و گزارشهايش با توجه به آن که اغلب حتي ساعت واقعه را هم ذکر کرده مهم است.

احتمالاً او مسئوليتي عمومي در بيروني بيت آيت‌الله کاشاني داشته است؛ زيرا در اين اسناد از صبح زود تا يک نيمه شب از جلسات آيت‌الله با مردم و سياسيون گزارش داده است.

مأمور ويژه ظاهراً تحصيلات حوزوي يا غيرحوزوي نداشته است؛ زيرا بعضي اوقات که آيت‌الله کاشاني با روحانيون ايراني به عربي حرف مي‌زده است، مأمور ويژه از مفاد آنها گزارشي نداده است؛1 يا در بيوگرافي آيت‌الله کاشاني مي‌نويسد «تحصيلات قديمه و ديني خود را در محاضر درس مرحوم آيت‌الله آخوند ملامحمدکاظم خراساني، مرحومين حاج‌ميرزاحسين و حاج‌ميرزاخليل معممين کربلا گذرانده و به درجه اجتهاد نائل شده است». حاج‌ميرزاحسينِ [بن] ميرزاخليل يک نفر است نه دو نفر!، و مراجع نه معممين!! همين‌جا مي‌توان به ناآشنايي پرکننده پرسشنامه با سلسله مراتب علمي و روحاني در حوزه‌هاي علميه پي برد.

مأمور ويژه خيلي محرم هم نبوده است زيرا در بسياري از اسناد فقط سخن محرمانه يا جلسه محرمانه آقا را بدون اطلاع از جزئيات گزارش کرده است و گاهي حتي از پشت درِ اتاق استماع مي‌کرده است مانند:

روز چهارشنبه اول صبح ساعت 7، حسين مکي به اتفاق دو نفر به منزل آيت‌الله آمدند و قريب نيم ساعت صحبت کردند. کاشاني گفت: آقاي مکي کار از کار گذشته حال بايستي از راهش داخل شد و به هو و جنجال پيش نمي‌رود. (اين صحبتها خيلي خصوصي و محرمانه بود و بنده از پشت درب گوش مي‌دادم،) بايستي ايجاد يک اعتصاب عمومي را فراهم آورد...2

و نيز: «طبق گزارش مأمور ويژه چون روز گذشته در خانه آقاي کاشاني بسته بوده و کسي به آنجا رفت و آمد نداشته‌اند، نامبرده[مأمور ويژه] با چند نفر از طرفداران آقاي کاشاني به مجمع مسلمانان مجاهد رفته‌اند در آنجا صحبت مي‌کرده‌اند که ...»3

بايد دانست گزارش‌هاي مأمور ويژه هم فراز وفرود‌هاي بسياري دارد او مجبور بوده است ضمن بازي در دو نقش همه چيز را بخاطر سپرده و در يک فرصت مناسب مهمترين‌ها را (با هدايت و نظر مسئولانش) گزارش نمايد.

احتمالاً در زمان تشکيل ساواک از ضبط صوت هم گاهي استفاده مي‌شده است؛ زيرا در يک سند شيخ‌عباس مهاجراني به آيت‌الله کاشاني مي‌گويد:

آيت‌الله شيخ عباس مهاجراني همداني در ميان صحبت خود اظهار داشته است چندي قبل که بنده را بدون جهت براي تحقيقات به سازمان امنيت بردند آنجا ديدم تمام سخنراني‌ها که در ايام سوگواري در منزل حضرتعالي و در جاهاي ديگر در روي منبر کرده‌ام در آنجا ضبط است.4

و ساواک با ترس از لورفتن مأمورشان نظريه مي‌دهد.

نظريه: اگر چنانچه از اطلاعيه‌هاي [= اطلاعات ارائه شده] اين دائره به شکلي که در بالا عمل شده بهره برداري شود به طور مسلم مأمور نفوذي شناخته خواهد شد. به نظر اين دائره در اين قبيل موارد بايستي قبل از طرح سئوالات و رسيدگي، نظريه اين دائره را جلب نمايند.

اين کتاب در بعضي مقاطع مهم مانند 9 اسفند 1331 و مقطع مهم 13 مرداد 32 تا 21 شهريور 32 هيچ سندي ارائه نکرده است که عدم وجود اين اسناد نقطه ضعف مهم اين کتاب است.

ممکن است مأمور ويژه در ميان بازداشتي‌هاي روز 12 مرداد 32 بوده است؛ روزي که طرفداران دکتر مصدق قبل از رفراندوم به خانه آيت‌الله کاشاني ريختند و با آجر و سنگ به خانه ايشان حمله کردند، چند نفر را چاقو زدند و يکي از مريدان آيت‌الله به نام محمد حداد‌زاده که شغل آهن‌فروشي داشت، بر اثر ضربات چاقو کشته شد.5

اين کتاب دو جلدي حاوي پانصد سند با موضوعات متنوع است که رسيدگي و تحليل تمامي آنها از حوصله اين مقاله خارج است.

مقاله حاضر در پي گزارشي موضوعي و منتخب از مهمترين مواضع و رفتارهاي سياسي آيت‌الله کاشاني، بر اساس گزارش‌هاي مأمور ويژه، است. روشي که در اين مقاله انتخاب شده توجه به زندگي آيت‌الله کاشاني، کنش و رفتار سياسي ايشان با چهار جناح کنشگر پهنه سياست آن روز يعني شاه، و دولتها، ملي‌گرايان و دولت مصدق، جناح مذهبيون و جناح مارکسيستها و حزب توده بوده است.

بديهي است شناخت دقيق مواضع آيت‌الله کاشاني به عنوان يک شخصيت تأثيرگذار در تاريخ معاصر ايران تنها در يک مقاله آن هم بر اساس پرونده موجود در اسناد ساواک محدود نمي‌شود. براي آنکه حق مطلب ادا شود ساير مواضع و رفتار‌هاي سياسي آيت‌الله کاشاني در مجال ديگر موکول مي‌گردد.

آيت‌الله کاشاني کيست؟

در هر پرونده ابتدا مشخصات فردي و خصوصيات شخصي و زندگينامه او آورده مي‌شود. در دو جاي اين کتاب، صفحه 133 سند شماره 56، و صفحه 884 سند شماره 467، به زندگي‌نامه و بيوگرافي آيت‌الله کاشاني پرداخته شده است.

سند اول به تاريخ 25/3/1329 مطالبي در خصوص آيت‌الله کاشاني و اطرافيانش دارد:

وضعيت اطرافيان کاشاني به قرار زير است:

اولاً خود سيد طبيعتاً مرد ماجراجويي است و آشوب و انقلاب و تظاهرات را دوست دارد خيلي طرفدار مقام و عزت است ولي فطرتاً خبيث، نيست با همه اين تفاصيل زود فريب مي‌خورد و آلت دست اطرافيان قرار مي‌گيرد، اطرافيان به وسيله تملق او را گول مي‌زنند.

اطرافيان سيد دوقسمند: يک عده شياد و سوءاستفاده‌چي، يک عده مردمان ساده‌لوح و خيلي متعصب. فيمابين اين متعصبين بعضاً فقط به اشاره انزجار از بعضي عناصر کافيست که از خودگذشتگان، بخصوص اگر از طرف ماجراجويان هم تحريک شوند، دست به عمليات شديد و حتي ترور بزنند که برادران امامي [فدائيان اسلام] يکي از مظاهر همين عناصرند.

سيد قلباً مرد پاکي است و بخوبي مي‌توان دل او را بدست آورد و از نفوذ او به نفع کشور استفاده نمود.

سند بعدي پرسشنامه‌اي 41 سئوالي است که طبق روال، ساواک براي رجال سياسي و نمايندگان مجلسين تنظيم مي‌کرده است و به صورت پاسخنامه بدون ذکر سئوالات براي آيت‌الله کاشاني به تاريخ 19-12-1336، يعني يک سال پس از تشکيل ساواک، تنظيم شده است.6

در اين سند با توجه به جواب‌ها مي‌توان سئوال‌ها را حدس زد. از آنجا که اين سند مهم است تمام آن آورده مي‌شود. در کروشه سئوال‌هاي احتمالي را حدس زده‌ايم. همچنين بعضي توضيحات لازم در کروشه آمده است.

«سيدابوالقاسم –کاشاني [فرزند] سيدمصطفي- 73 ساله- کوتاه قد، ضعيف الجثه-

مجتهد و مدرس علوم ديني است [محل سکونت؟] تهران خيابان اميرکبير، پامنار- [وضعيت ملکي محل سکونت؟] شخصي است[دين؟] مسلمان شيعه اثني عشري

[وضعيت تأهل؟]- متأهل است- داراي زنهاي متعددي است[ايشان 3 زن داشت]- سي فرزند دارد که از اين عده 7 نفر پسر و مابقي يعني 23 نفر آنان دختر هستند. بيش از هشتاد نوه و هشت نتيجه دارد که معروفترين آنها سيدمحمد (فرزند بزرگش) و ابوالمعالي مي‌باشند-

[شغل فرزندان؟] سيدمحمد و ابوالمعالي از روحانيون و مابقي اغلب در کارهاي آزاد مشغولند

[دامادها؟] گرامي، مصطفوي، نيکمراد (قاضي دادگستري)، شعاعي (نقيب السادات)

[دوستان نزديک؟] دکتر بقايي، دکتر شروين، صادق بهداد، موسوي واعظ، حسن افشاري مدير روزنامه شهرزاد، حائري‌زاده، نادعلي کريمي و پورسرتيپ

[وضعيت اخلاقي؟] روي هم رفته مرد سالمي است

[اعتياد؟] سيگار

[وضعيت مالي؟] اصولاً مرد ثروتمندي نيست و از کمکهاي مادي هواخواهانش اعاشه مي‌کند

[وضعيت تحصيلي؟] تحصيلات قديمه و ديني خود را در محاضر درس مرحوم آيت‌الله آخوند ملامحمدکاظم خراساني، مرحومين حاج‌ميرزاحسين و حاج‌ميرزاخليل معممين کربلا گذرانده و به درجه اجتهاد نائل شده است»[حاج‌ميرزاحسين ميرزاخليل يکنفر است نه دو نفر!، و مراجع نه معممين!! از همين جا مي‌توان به بي‌اطلاعي پرکننده پي برد].

[آشنايي با زبان خارجه؟] به عربي تسلط کامل دارد

[علاقه‌مندي مطالعاتي] کتب ديني و تاريخي و سياسي و جرايد خبري

[برنامه روزانه؟] مطالعه و استراحت و رسيدگي به کار فرزندانش و مراجعين

[علاقه‌مندي‌ها؟] شهرت و زن

[خصايل منفي؟] علاقه شديد به زن، لجبازي، دهن‌بيني (زودباوري)، جاه‌طلبي، و کينه‌توزي شديد [بايد توجه داشت اين خصايل را مأموران ساواک بر حسب استنباط خود نوشته‌اند.]

[نقاط ضعف؟] از تملق خوشش مي‌آيد و جاه‌طلب است.

[مقبوليت عمومي؟] قبل از ماجراي دکتر مصدق و فعاليت‌هاي متضاد وي، داراي مقبوليت عامه شديدي بود ولي اکنون از حسن شهرت و نفوذ کلمه او خيلي کاسته شده است ولي باز هم طرفداران زيادي دارد.

[هواداران او از چه قشري هستند؟] در ميان عامه و همچنين در ميان رجال وابسته به اقليت دوره هفدهم مجلس شوراي ملي و مخالفين دارودسته مصدق‌السلطنه طرفداراني دارد.

 [سابقه نمايندگي؟] نمايندگي در مجلس شانزدهم و نمايندگي و رياست مجلس هفدهم.

[محکوميت خارجي؟] در سال 1920 در دادگاه‌هاي کشور عراق[توسط انگليسي‌ها] به جرم قيام مسلحانه، محکوم به اعدام گرديده است.

[سوابق زندگي] کاشاني در سن پانزده سالگي به اتفاق پدرش به عزم حج از ايران خارج شده و در مراجعت در کربلا متوطن گرديده، پس از سالها اقامت در شهرهاي عراق، در اول اسفند 1299 به ايران مراجعت کرده و پس از حادثه بهمن ماه 1327 به دستور دولت وقت به لبنان (به اتفاق دامادش) تبعيد گرديد.

[سوابق فعاليتهاي سياسي؟] کاشاني از زمان جواني با انگليس‌ها روابط خصمانه داشته، در سال 1915، کاشاني به اتفاق پدرش سيدمصطفي و عده‌اي ديگر از روحانيون منجمله آيت‌الله[سيدمحمدتقي] خوانساري، آيت‌الله شيرازي و آيت‌الله شهرستاني عده‌اي را بعنوان جهاد در بين‌النهرين برانگيخته و در منطقه «کوت‌العماره» مدت 14 ماه با نيروهاي انگليسي و هندي به زد و خورد پرداخته و در طي همين جنگ بود که پدرش سيدمصطفي به قتل رسيده و خودش نيز متواري گرديد و نيز در سال 1919 بنام مخالفت با قرارداد معروف وثوق‌الدوله با همدستي آيت‌الله ميرزامحمدتقي شيرازي مجدداً عده‌اي از طوايف شيعي مذهب عرب را عليه انگلستان وادار به قيام مسلحانه کرده، پس از مدتي زد و خورد و شکست، از راه «پشت کوه» لرستان به ايران فرار کرد.

در تمام طول مدت سلطنت شاهنشاه فقيد، غالباً در منزل بسر مي‌برد و دور از فعاليت‌هاي سياسي فقط به تدريس علوم ديني مي‌پرداخت تا اينکه پس از واقعه شهريور ماه 1320 در روز 27 خرداد 1321 در يکي از باغات امام‌زاده قاسم شميران[توسط انگليسيها] دستگير و به اراک تبعيد گرديد، از آن پس، مدت 28 ماه در شهرهاي اراک و رشت زنداني بود تا اينکه پس از شکست ژاپن و تسليم کامل دول محور، آزاد شد.

در کابينه چهارم مرحوم قوام‌السلطنه هم زمان با انتخابات دوره چهاردهم مجلس شوراي ملي به دستور رئيس دولت، در راه مشهد دستگير و در خرداد 1324 به «بهجت‌آباد» قزوين تبعيد گرديد و تا زمان سقوط دولت وقت تحت‌نظر بود، پس از آن آزاد شد.

در جريان سانحه بهمن ماه سال 1327 و سوء قصد به جان شاهنشاه نيز به دستور دولت وقت، شبانه دستگير و نخست به خرم‌آباد و از آنجا به خارج از کشور تبعيد گرديد. به خاطر همين عمل وزير جنگ کابينه وقت، تيمسار سپهبد اميراحمدي، وسيله حائري‌زاده و حسين مکي، نمايندگان مجلس شوراي ملي در سوم اسفند مورد استيضاح قرار گرفت.

در زمان نخست‌وزيري مرحوم رزم‌آرا، به ايران مراجعت و با دکتر مصدق و دکتر بقائي و ساير زعماي جبهه ملي همکاري و در جريانات مربوط به ملي کردن صنايع نفت، رل مؤثري را بازي کرد. در انتخابات دوره 16 از تهران انتخاب و در دوره 17 نيز از تهران به مجلس رفته و با رياست مجلس نيز انتخاب گرديد. در وقايع خونين سي‌ام تير و ساقط کردن دولت مرحوم قوام‌السلطنه نقش اساسي را بر عهده داشت.

پس از نخست‌وزيري مجدد مصدق‌السلطنه، در موضوع احراز قدرت، ميان او و مصدق اختلاف شديدي پيدا شد و منجر به روي کارآمدن دکتر معظمي در پست رياست مجلس گرديد. در وقايع نهم اسفند معروف و همچنين رفراندم جهت انحلال مجلس هفدهم با نهايت سر سختي با مصدق مبارزه کرد. در زمان حکومت تيمسار زاهدي خانه‌نشين شد و پس از مدتي به اتهام شرکت در فعاليت‌هاي فدائيان اسلام و قتل مرحوم رزم‌آرا بازداشت و زنداني گرديد.

اکنون نيز از صحنه سياست برکنار و خانه‌نشين است. علت خانه‌نشيني او هم پس از سقوط مصدق به علت اختلاف سليقه او و تيمسار زاهدي در مورد نحوه حل مسئله نفت بوده است. روي هم رفته در تمام طول مدت زندگي سياسيش با نفوذ و منافع انگلستان در ايران مبارزه کرده ولي مع‌الوصف در افکار عمومي به بستگي محرمانه و مخفي به سياست انگلستان و طرفداري باطني از آن شهرت دارد. [عجيب اينکه چگونه موفق شدند کسي را که سراسرعمرش در مبارزه با انگليس بوده، در افکار عمومي انگليسي جلوه دهند!!!]

[به سياست کدام دولت خارجي خوشبين‌تر است؟] به سياست دوستانه آمريکا در ايران خوشبين‌تر از ساير سياست‌هاي خارجي است.

[وابستگي حزبي؟] فعلاً به هيچ حزبي بستگي ندارد فقط در زمان حکومت مصدق‌السلطنه به دستور او فرزندش ابوالمعالي جمعيتي به نام نهضت شرق تأسيس کرد که در اثر مخالفت‌هاي دولت وقت در همان بدو تأسيس متلاشي گرديد»

اخلاقيات آيت‌الله کاشاني

در جاي جاي اسناد اين کتاب موارد متعددي از اخلاقيات ايشان را مي‌توان مشاهده يا استنباط کرد. مثلاً ساعات دقيق ذکر شده در هر سند از 6 صبح تا نيمه شب، و در مراجعات مردمي و جلسات سخنراني از پرکاري و اهتمام به امور مردم اين پيرمرد حکايت دارد.

اين اسناد همچنين مؤيد خاطرات کتبي و شفاهي ديگران از شوخ‌طبعي‌ها و سلوک عاطفي آيت‌الله کاشاني است. مثلاً در سندي پس از واقعه 16 آذر 32 به تاريخ 4/12/1332 از بوسيدن صورت تمام دانشجويان ذکر مي‌کند.7

ديروز ساعت 5 بعد از ظهر عده‌اي از تجار بازار به اتفاق عده‌اي از نمايندگان دانشجويان دانشگاه که عضو سازمان نهضت مقاومت ملي دانشگاه هستند، در منزل گرامي با کاشاني ملاقات نمودند و پشتيباني خودشان را از کاشاني اظهار داشتند، کاشاني از همه آنها تشکر کردند و اظهار داشتند که من به ميهن‌پرستي همه آقايان اطمينان دارم و اين عمليات دولت را که ملاحظه مي‌کنيد، تمامش از براي از بين بردن من مي‌باشد و من تا زنده هستم، با عمال اجنبي مبارزه خواهم کرد.

مگر مرا از بين ببرند و در ضمن، پسر مرا وکيل کردند که من ساکت بنشينم اما من تمام ملت ايران را فرزند خودم مي‌دانم و بر عليه دولتهاي دست‌نشانده خارجي تا آخر عمر مبارزه خواهم کرد. در اين وقت چند نفر از دانشجويان دانشگاه به سختي بگريه افتادند و تمام حاضرين سخت متأثر شدند و کاشاني صورت تمام آن را بوسيدند و حاضرين با کسب اجازه مرخص شدند.

سند صفحه 517 به تاريخ 18/7/1330، نگاه عاشورايي آيت‌الله به سياست روز را نشان مي‌دهد:

دسته‌هاي سينه‌زن متدرجاً به آنجا وارد و مشغول عزاداري مي‌شده‌اند و آقاي کاشاني موقعي که در اطاق بوده‌اند خطاب به سينه زنان گفته است، قربان قدمهاي شما اميدوارم با همت شما در ايران که کشور اسلامي است، قوانين اسلامي اجرا شود. اين دستگاه ظلم و بي‌عدالتي که بر شما حکومت مي‌کرد و مي‌کند، از بيخ و بن کنده شود. ساعت 22:30 مجلسه روضه‌خواني خاتمه و حاضرين متفرق شده‌اند.

البته آيت‌الله کاشاني نسبت به دربار و رجال سياسي علي‌الخصوص با سابقه نوکري انگليس مانند سيدضياءالدين طباطبايي با بي‌اعتنايي و احياناً تکبر رفتار مي‌کرد:

و نيز طبق يک خبر ديگر، اين روزها کاشاني بسيار تکبرش زياد شده و چندان اهميتي در برخورد با رجال قديمي و روحانيون عالي‌مقام نمي‌دهد. به اين جهت در اين طبقات تنفري از او پيدا شده، يکي از اشخاص که از او در اين خصوص رنجيده، سيدضياء مي‌باشد که چند بار به ملاقات او رفت و به او جواب صحيحي داده نشد.8

از ديگر کارهاي ايشان مانند ديگر مراجع و روحانيون جمع‌آوري و توزيع کمکهاي مردمي براي طبقات فرودست است مانند ص 161 به تاريخ 29/3/1331.

طبق خبر ديگر که توسط نزديکان و محرمان کاشاني تحصيل شده، از روز ورود او تا روز دوم ماه رمضان مجموع کمکهاي نقدي که بوسيله بازرگانان، سرشناسان، اصناف، مالکين و ساير مريدان متمکن به کاشاني شده، بالغ بر 4 ميليون ريال است که او مقداري از اين پول را بين طلاب و معممين مخصوصاً در قم تقسيم نموده و رسيد اين پولها اکنون در دست پسر کاشاني مي‌باشد. مبلغ بالا غير از کمکهائي غيرنقدي از قبيل قند، شکر، چاي و خوار و بار مي‌باشد.

کاشاني به دليل جايگاه و موقعيت فراگيري که در بين مردم داشت، مراجعان را حتي‌المقدور رد نمي‌کرد:

طبق گزارش مأمور ويژه ساعت 11:30 روز 8 ماه جاري سيدمحمد کاشاني‌زاده پسر سيدابوالقاسم کاشاني، نواب صفوي و شيخ خوشدل در منزل آقاي کاشاني حضور داشته و کاشاني‌زاده بوسيله تلفن با دکتر کيا مذاکره و تقاضا نمود که با آقاي کاشاني ملاقات نمايد ضمناً يکنفر مريض را جهت معالجه معرفي کرده و گفت من دولت را مجبور خواهم کرد که در حدود يک ميليون تومان دارو براي اينگونه بيماريها تصويب نمايد.9

در سندي ديگر:

جريان منزل کاشاني و مسموعات ديگر تا ساعت 12 شب، در پاي منبر يکي از طلاب مقيم خرمشهر که با عائله خود از مشهد مراجعت کرده و در اثر بيماري خرج مراجعت به وطن را در تهران صرف نموده، ضمن عريضه‌اي از کاشاني تقاضا کرد که او را به راه‌آهن توصيه نمايند که به خرمشهر مجاناً برود. کاشاني ضمن شرحي درباره سروکار داشتن خود با دولت گفت راه آهن متعلق به دولت است و دولت هم با من مخالف است، توصيه مرا ترتيب اثر نخواهد داد. آنگاه پسر کاشاني براي اين طلبه از مردم پولهائي جمع کرد.

دکتر مصدق که مي‌خواست پس از سي تير به نوعي کاشاني را از ميدان به در کند و به اصطلاح سياسي امروزه، از کاشاني «عبور» کند چون هيچ نقطه ضعف سياسي و مالي از آيت‌الله نداشت، توصيه‌هاي اين چنيني وي را بهانه کرد تا اتهام دخالت در کارهاي دولت را به ايشان بچسباند.

اما بايد دانست که:

اولاً؛ هميشه مردم از محترمين و معتمدين‌شان تقاضاي توصيه و سفارش براي کارهايشان دارند و از روحانيون به طريق اولي توقع بيشتر دارند.

ثانياً؛ روايات متعدد در خصوص برآوردن حاجت مؤمن وجود دارد مثلاً «الامام الصادق - عليه السّلام -: أَلماشي في حاجَه أَخيهِ کالسّاعي بَينَ الصّفا وَ المروَه. تحف العقول، ص 303-کسي که در راه برطرف ساختن نياز برادر خود قدم بردارد، مانند کسي است که سعي ميان صفا و مروه به جاي آرد».

ثالثاً؛ از صدر مشروطه تاکنون اين يک عرف، رويه و توقع مردم از نمايندگان مجلس بوده و هست که به درد دل آنها رسيدگي نموده و به ادارات مربوطه توصيه و سفارش لازم را بنمايند اين موضوع هميشه براي وکلا دردسر بوده و خواهد بود.

آيت‌الله کاشاني در آن هنگام نه تنها نماينده مجلس بلکه گاهي رئيس مجلس بود و از اين باب هم مراجعات مردم را نمي‌توانست بي‌پاسخ بگذارد مسلماً دکتر مصدق هم ملتفت اين واقعيت بود اما براي از ميدان بدر کردن رقيب دستاويزي به اين خوبي را از دست نمي‌داد.

اموال آيت‌الله کاشاني

آيت‌الله کاشاني باتمام وجاهتش از مال دنيا همين يک خانه را دارد. طبق سند ص 225 به تاريخ 10/5/1329:

... پس از خاتمه نماز کاشاني‌زاده، ضمن صحبت با نواب صفوي گفته است از طرف مقامات صلاحيتدار چندين مرتبه پيغام داده و تلفن نموده‌اند که بهتر است آقاي کاشاني با دولت سازش نمايد ولي آقاي کاشاني در جواب گفته‌اند به پيروي از دستورات کلام الله مجيد هرگز سازش نخواهم کرد و احترام من بستگي با عمل فعلي من دارد و من به جز يک خانه، چيز ديگري ندارم که دولت بخواهد آن را ضبط نمايد و تا آنجائي که بتوانم از حقانيت دفاع خواهم کرد.

همان تنها خانه‌اي که در سال 1336 آيت‌الله کاشاني دنبال رهن گذاردن آن بود تا به بهانه معالجه و در حقيقت براي ادامه مبارزه از ايران به بيروت برود.01

آيت‌الله کاشاني به شهادت ساواک «اصولاً مرد ثروتمندي نيست و از کمکهاي مادي هواخواهانش اعاشه مي‌کند»11

آيت‌الله کاشاني به شهادت اسناد متعدد در کارهاي سياسي طمع مادي ندارد وگرنه بسياري قصد تطميعش را داشته‌اند از انگليس گرفته تا شاه و دولتها اما هيچ کمکي را از هيچ مقامي نپذيرفته است و خود در آخرين روزهاي زندگي در نصايح و پيغامش به شاه (به تاريخ 10/3/1340) مي‌گويد:

اعليحضرتا، آن موقعي که من در اوج قدرت بودم و انگليس‌ها حاضر شدند ميليونها ليره بمن بدهند نگرفتم. خود و عائله‌ام با يک من سيب‌زميني، شکم خود را سير کرديم.21

اين را مي‌گويد که بداند قصد واقعي ايشان نصيحت است نه مقام و منصب و در 16/9/39 نيز وقتي فرستاده دربار را نصيحت مي‌کند متذکر مي‌شود:

خلاصه استدعاي ايشان اين بود که چنانچه انتخابات آزادي، اين دفعه صورت نگيرد، فاتحه اين مملکت را بايد خواند. افزودند اين عرايض را فقط و فقط از لحاظ علاقه به کشور شاهنشاهي ايران مي‌گويم والّا نه در بند مقام هستم و نه حقوق و نه پاداش و نه مي‌خواهم وکيل يا سناتور يا رئيس مجلس شوم و يا اينکه مثل پاره‌اي از روحانيون در قبال استفاده از موقوفات خود را بفروشم.31

کاشاني با همين سادگي و بي‌آلايشي است که در مقابل ظلم انگليس در عراق وايران شجاعانه مي‌ايستد و مردم را به ايستادگي تشويق مي‌کند.

مردم! من نمي‌گويم شما جنگ کنيد زيرا مي‌دانم که شما مرد جنگ نيستيد، خدا شاهد است اگر ده يک اين جمعيت حاضر، از اعراب دور من بودند يکمرتبه به تيپ اين دزدها ميزدم و همه را از بين مي‌بردم کما اينکه به تيپ انگليس‌ها زدم.

حال اگر با من همکاري کنيد و دستورات مرا اطاعت نمائيد مثلاً روزي که مي‌گويم دکانها بايد بسته شود ببنديد و منافع يک روز خود را بر منافع چندين سال ترجيح ندهيد من خيلي کارها براي شما انجام مي‌دهم. خدا مي‌داند که تمام اين فداکاري‌هاي من براي رفاه حال شماها است و نظر شخصي ندارم زيرا اگر نظر شخصي داشتم با مختصر موافقت با اين هيأت دولت، ميليون‌ها استفاده به من مي‌رسيد ولي با خلوص نيت اين همه مصائب و ناملايمات را براي شما ملت تحميل مي‌کنم.

من با هژير مخالفت کردم براي اينکه فاسق و غيرمسلمان بود. امروز هم با شخصي که در رأس دولت قرار دارد [رزم‌آرا] مخالفم زيرا مي‌دانم که اين دولت هم دولت مسلمانان نيست و اگر مسلمان بود اين همه مشروب‌فروشي و فاحشه و زنان بي‌حجاب در کشور ما وجود نداشت پس بدانيد که اين دولت، مسلمانان و حامي اسلام نمي‌باشد و دين و دنياي شما را از بين خواهند برد چنانکه نفت شما را که با حيات ملت بستگي دارد به انگليس‌ها داده و همگي شما را به خاک فقر و مذلت نشانده‌اند.41

و در سال 1338 در پاسخ فردي مي‌گويد:

... يادشده از کاشاني درخواست نموده توصيه او را به اولياء سازمان تربيت بدني بنمايد، آيت‌الله در پاسخ نامبرده گفته براي احدي سفارش و توصيه نمي‌نمايد زيرا از دستگاه و کارها برکنار مي‌باشد و اضافه نموده از هيچکس باک ندارد و حتي از شاهنشاه هم خورده و يا برده‌اي ندارد...51

و اضافه مي‌کند:

...او همان سيد کاشي است که ظرف چند ساعت قوام‌السلطنه را به روز سياه نشانيده و در اين باره مطالبي خيلي محرمانه دارد و آن اينست که در زمان حکومت مرحوم قوام‌السلطنه آقاي دکتر علي اميني سه مرتبه از طرف مشاراليه مأمور شده بود که با وي تماس گرفته و مبالغ قابل توجهي در اختيارش بگذارد و حتي انتخاب 12 نفر وزير کابينه را با نظر وي انجام دهد ليکن او زير بار نرفته و گفته حرف مرد يکي است و بايستي قوام‌السلطنه کنار بروند و رفت که هنوز هم دارد مي‌رود.

در پرونده آيت‌الله کاشاني چندين بار به سلامت نفس ايشان اشاره شده است «خيلي طرفدار مقام و عزت است ولي فطرتاً خبيث نيست» يا «سيد قلباً مرد پاکي است و بخوبي مي‌توان دل اورا بدست آورد و از نفوذ او به نفع کشور استفاده نمود» ص 133، سند شماره 56، به تاريخ 25-3-1329 و «روي هم رفته مرد سالمي است»61

البته بخلاف نظر عده‌اي همچون اين گزارشکر کاشاني خيلي طرفدار مقام و عزت نيست زيرا حداقل مي‌توانست با چاپ رساله‌اش مرجعيت را بدست بياورد. خود يک بار درد دل که مي‌کند از رساله داشتنش پرده برمي‌دارد:

سپس راجع به تعديات بهائيها صحبت نموده و اظهار داشته است بهائيها در همه جا دست تعدي به مسلمان‌ها دراز کرده‌اند و من يکنفر با دست خالي چه کنم من فعلاً قادر نيستم که چند نفر مبلغ به ولايات بفرستم و بازاري‌ها هم هر چه پول هست، مي‌دهند به آنهائي که هيچ کاراز دستشان برنمي‌آيد.

موقعي که اين مجتهدين که فعلاً مرجع تقليد واقع شده‌اند، محصل بودند، من رساله داشتم و در عراق عرب چقدر اشخاص به من مراجعه و درخواست کردند رساله خود را بدهم به چاپ و مردم از من تقليد نمايند، ولي من حاضر نشدم و گفتم من نمي‌خواهم که مرجع تقليد بشوم. فعلاً آنهائي که لياقت شاگردي مرا ندارد، زيادتر از من مورد اطمينان بعضي خرمقدس‌هاي بازاري هستند و با اين اوضاع، من با دست خالي چه مي‌توانم بکنم؟

دين اسلام هم اگر داراي خديجه نبود، ترويج نمي‌شد. امروز بهائيها در همه جا اسباب اذيت مسلمانها را فراهم نموده‌اند و اغلب پست‌هاي حساس اين مملکت را در دست دارند و الآن معاون نخست‌وزير بهائي است.71

مرد انقلاب

اولاً خود سيد طبيعتاً مرد ماجراجويي است و آشوب و انقلاب و تظاهرات را دوست دارد.81

در اين موقع آقاي کاشاني اظهار نمود آقايان تنها حرف نمي‌شود، بايد عمل کرد. اگر شما از سه چيز نترسيد، کار شما خوب مي‌شود اول کشته شدن، دوم از تبعيد، سوم از زندان. آقايان شما از حسين بن علي سرمشق بگيريد شما بايد فردا کاري بکنيد که ساير کارگران از شما سرمشق بگيرند تا امروزه هر چه بود، گذشت. بايد مردانگي داشت و مبارزه کرد. چرا بايد سياست خارجي براي ما وزير و وکيل بتراشد، ما بايد خودمان مملکت را در دست بگيريم و وزير صالح و وکيل خوب انتخاب کنيم...91

در ساعت 19:30 پس از اداي نماز جماعت، آقاي کاشاني شروع به سخنراني نموده و ضمناً اظهار داشت ‌اي ملت بيچاره، شما مرا از خود سرد و مأيوس کرده‌ايد. چرا از بيست نفر خائن مملکت فروش مي‌ترسيد؟ يک مرتبه بدنيا آمده و يک مرتبه هم از دنيا خواهيد رفت. مگر شما گوسفند هستيد که از يک اتومبيل آب پاش فرار مي‌کنيد بايد تا آخرين قطره خون خود با من همراه باشيد تا از بدبختي نجات يابيد.02

ديشب تمام افراد هيأت مديره سابق مجمع مسلمانان مجاهد در حياط اندروني کاشاني جمع و کاشاني به آنها اظهار نمود بارک الله تمامتان خوب امتحان داديد چه موقعي که من بودم و چه موقعي که نبودم اما بعضي از شماها قدري ترسو هستيد در صورتي که مجاهدت در راه خدا ترس و بيمي ندارد و من به سهم خود سه مرتبه با آن طرز فجيع تبعيد و سخت‌ترين شکنجه‌ها را ديده‌ام ولي باز هم از ميدان در نرفته و تا جان دارم، فداکاري و مبارزه خواهم کرد

حضار: ما هم به همچنين تا پاي جان حاضريم.

کاشاني گفت: ان شاءلله مي‌بينيم و راست مي‌گوييد پس حالا که حاضريد به فداکاري و مجاهده خود ادامه دهيد خداوند متعال يک فرجي خواهد کرد.12

اسلام يعني سياست:

دين بهائي را انگليسيها درست کرده‌اند. اي مردم! شما غافل هستيد. بياييد تلگرافاتي را که از شهرستانها به من مي‌رسد، بخوانيد و ببينيد بهائيها در شهرستانها چه بلاهائي بر سر مسلمين مي‌آورند. اينها اگر کمي تقويت شوند، تمام مسلمانها را از بين خواهند برد. زيرا نقشه انگليسيها مخالفت با دين اسلام است و به اين وسيله مي‌خواهند اسلام را از بين ببرند و شماها اينقدر نفهم هستيد[احتمالاً مقصود از «شماها» مذهبيون آن دوران است نه مخاطبين پاي منبر] که اگر يکنفر مثل من فداکار هم پيدا شده و در مقابل اين لامذهب‌ها بخواهد پرچم مخالفت و مبارزه را بلند کند، فوري مي‌گوئيد آقا نبايد در سياست دخالت نمايد ولي ملتفت نيستيد که اولاً دين اسلام يعني سياست و در ثاني آقا، داخل در سياست نيست بلکه امر بمعروف و نهي از منکر مي‌کند. کشوري که 22 هزار نفر زن معروفه در يک نقطه آن باشد، مملکتي که مشروب‌فروشي‌هاي آن از نانوائيش زيادتر باشد، آيا مي‌توان آنجا را کشور اسلامي ناميد؟ قسم بخدا که در بيروت وضع حجاب زنان صد برابر بهتر از ايران است که کشور شيعه ناميده مي‌شود. قدري درباره وضع خود فکر کنيد ببينيد انگليس‌ها شما را از چه راهي دچار بدبختي نموده و دين و دنياي شما را از دستتان گرفته‌اند.»22

حتي پس از 28 مرداد، که طرفداران مصدق و کمونيست‌ها وي را متهم به سازش با شاه و دربار مي‌کردند، چنين مي‌گويد:

سپس کاشاني خطاب به حاضرين اظهار داشته است حضرت سيدالشهداء(ع) نيز براي دفع ظلم و احقاق حق و اجراء احکام الهي قيام نموده بود، اگر شما هم خود را طرفدار او مي‌دانيد بايستي از آن حضرت پيروي کرده و در برابر ظلم و بيدادگري عمال انگلستان پايداري مقاومت نمائيد نه اينکه اگر کسي چون من، خواست براي اجراي احکام اسلام، قيام و فداکاري کند، بگويند آقا را چه به سياست و آقا حق مداخله در سياست را ندارد و اضافه نموده البته من سياست باز نيستم.

بعداً به تبعيد و زنداني شدن خود اشاره کرده و گفته است:

اگر من اهل سوءاستفاده بودم، مثل ساير آقايان، عده‌اي را مريد قرار داده و استفاده مي‌کردم. ولي فداکاري‌هاي من براي اين است که مجتهدم و وظيفه خود مي‌دانم در برابر ظلم و جور و اعمال خلاف قانون قيام کنم ولو به قيمت جانم تمام شود.32

روابط آيت‌الله کاشاني و طيف‌هاي سياسي داخلي

در فاصله سالهاي 1320 تا 1332 چهار طيف سياسي کنشگران ميدان سياست داخلي ايران را تشکيل مي‌دادند دربار، مليون، مذهبي‌ها و توده‌اي‌ها اين چهار طيف عمده سياسي تأثيرگذاري تعيين‌کننده‌اي در صحنه سياسي ايران داشتند.

الف- آيت‌الله کاشاني و دربار شاه

روابط بين آيت‌الله کاشاني و شاه نوعاً غيردوستانه، شرايط محور و مبتني بر «پذيرش عملي» يا به تعبير حقوق بين‌الملل «شناسايي دوفاکتو» شاه و سلطنت از سوي آيت‌الله کاشاني ارزيابي مي‌شود. به اين نوع شناسايي عملي در فقه سياسي شيعه «تقيه مداراتي» نيز گفته مي‌شود. همچنانکه آيت‌الله کاشاني در نامه‌ها و مکتوبات رسمي احترام شاه را نگه داشته است اما ميزان اعتقاد آيت‌الله به نظام شاهنشاهي، با توجه به کليت رفتارهاي سياسي ايشان، تبيين مي‌گردد. رفتار آيت‌الله کاشاني ضديت علني با سلطنت نبود ايشان به دنبال انقلاب و برچيدن حکومت سلطنتي و جانشين نمودن حکومت ديني نبود. زيرا:

اولاً- زمينه آن را در مردم نمي‌ديد. چنان که در دو جاي اين اسناد مردم جمع شده نزد آيت‌الله براي شاه صلوات فرستاده‌اند و حتي به شاه دعا هم شده است؛ مثلاً در مراسم استقبال از آيت‌الله کاشاني در بازگشت از تبعيد بيروت که گزارش آن در ص 106 به تاريخ 20-3-1329آمده است:

در پامنار جمعيت بي شماري در انتظار ورود و رفته رفته جمعيت رو به تزايد گزارده و پاسبانان بطور کلي از عهده حفظ نظم برنمي‌آمدند. قبل از اين که آيت‌الله به پامنار برسد، بلندگويي در بالاي طاق نصرت نصب شده بود که پي در پي به سلامتي شاهنشاه و کاشاني صلوات مي‌گفت.

و يا در ص 198 به تاريخ 12-4-1329 (البته فقط يک سخنران از سخنرانان) به شاه دعا مي‌کند و مردم آمين مي‌گويند.

... سپس پيرمرد ديگري از اهل قم در اطراف مجلس مشروطه و حمايت از اقليت مخصوصاً مصدق و حمله به پيراسته وکيل ساوه پرداخته و قابل توجه است که اين شخص ضمن بيانات خود که نامي از اعلي‌حضرت همايوني برد به دعاي ذات شاهانه پرداخت و جمعيت هم آمين گفتند. سپس به اکثريت و کابينه و عمال خارجي حمله و مردم را به اتحاد و بهم پيوستگي تحت سرپرستي کاشاني دعوت نمود.

ثانياً- گزارشکر ويژه از علت عدم قيام دسته‌جمعي طرفداران کاشاني تحليل جالبي دارد که ذکر آن مهم است در ص 157 به تاريخ30-3-1329 مي‌نويسد:

طرفداران کاشاني کمتر خيال قيام دسته‌جمعي را دارند به اين علت که ارتش را آماده هرگونه پيش‌آمدي مي‌دانند و قيام دسته‌جمعي به ضرر آنها خواهد بود و بيشتر مايل هستند که بوسيله سخنراني‌ها مردم را تهييج نموده و بوسيله ترورهاي انفرداي مقصود خود را عملي نمايند.

اما ده سال بعد آيت‌الله کاشاني در برابر مظالم شاه هيچگاه ساکت نشد. در سال 1339 که شاه سرمست از قدرت ناشي از کودتاي 28 مرداد بود و چاپلوساني چون علم و اقبال دوره‌اش کرده بودند، آيت‌الله کاشاني به فرستاده دربار مي‌گويد:

مملکت را هميشه نمي‌شود با سرنيزه نگاه داشت بايد قلوب مردم را بدست آورد. اعليحضرت همايوني بايستي با توجه به وضعيت گذشته، انتخابات را آزاد و اجازه ندهند اشخاص بي پرنسيب به مجلس راه يابند، گول علم و اقبال و تملق آنها را براي منافع شخصي نخورند؛ زيرا وقتي ملت به تنگ آمد، تر و خشک را با هم مي‌سوزاند. بخصوص که خارجي‌ها هم بي‌ميل نيستند انقلابي راه بيندازند، من هميشه به مراجعين و مردم گفته‌ام انقلاب ثمري ندارد. زيرا يک نظامي گرسنه زمام را بدست مي‌گيرد و تا بخواهد جيب خود را پر کند شما را بستوه مي‌آورد. در صورتيکه در وضعيت حاضر اولياي امور سير هستند.42

البته شايد مقصود آيت‌الله کاشاني از انقلاب، با توجه به تسلط ايشان به زبان عربي، معني اصطلاحي عربي آن يعني «کودتا» باشد و گرنه در انقلاب به معناي فارسي آن که معادل «ثوره» در عربي است ضرورتي ندارد حتما ً نظاميان به قدرت برسند.

ضمن اينکه ايشان از تاکتيک «تهديد و همراهي» استفاده مي‌کند؛ يعني ترسيم وضعيتي که کاملاً به ضرر طرف مقابل است ومذاکره‌کننده هم سودي برايش متصور نيست.

در يک سند ديگر به تاريخ 11-3-1340 آيت‌الله با صراحت اساس کودتاي سوم اسفند 1299را انگليسي مي‌داند.

انگليس‌ها يعني دشمن شماره يک ايران، مرا [از عراق] به ايران تبعيد و ورود من به ايران مصادف با کودتاي سوم اسفند گرديد.

در ايران هم فهميدم اساس کودتا را انگليس‌ها براي برانداختن قاجاريه و ادامه استعمار درست کردند. روي عرق ميهن‌پرستي نتوانستم با آن دستگاه بسازم و دائماً در حبس و تبعيد بودم تا اينکه منجر به وقايع شهريور 20 و خروج رضاشاه از ايران گرديد.52

اقداماتي همچون جلوگيري آيت‌الله کاشاني از رفتن شاه به خارج از کشور در 9 اسفند 31. يا سکوت ايشان در کودتاي 28 مرداد 1332 را از سخن خود ايشان در سند زير و در همين راستا مي‌توان تحليل نمود.

ساعت 8:30 بعدازظهر دکتر بقائي به اتفاق آقايان دکتر عباس رياضي کرماني، رفيع‌زاده، فراهاني، محمد مروي و قوانيني به منزل آيت‌الله در پامنار رفته و دکتر بقائي تا ساعت 10 بعد از ظهر در باره احضار خودشان به شعبه 24 دادگستري درباره اهانت به سرتيپ دفتري رئيس شهرباني سابق و تشکيل احزاب دولتي مذاکره نمودند، آيت‌الله اظهار داشتند از بس که دستگاه دولت خراب است خودش هم نمي‌داند که چکار مي‌کند، مرتباً بوسيله روزنامه‌ها و دستگاه تبليغاتي به مردم نويد مي‌دهند که شاهنشاه روز و شب در فکر مردم هستند و مردم بيچاره را به اميد کمک شاهنشاه در ميان زمين و آسمان نگاه داشته‌اند. دکتر عباس رياضي اظهار داشت که از وجود شاهنشاه است که مردم مايحتاج روزانه خودشان را نمي‌توانند پيدا کنند و نرخ اتوبوسها را دو برابر ترقي مي‌دهند. آيت‌الله اظهار داشتند که چند نفر از دوستان به من ايراد مي‌گيرند که چرا شما در 9 اسفند مانع مسافرت شاه از کشور شديد؟

اگر شاه از ايران مي‌رفت، مردم وضعيت خود را مي‌دانستند، من به آنها گفتم شماها وارد جريان نيستيد در آن موقع حزب توده قدرت داشت و زمام امور را در دست مي‌گرفت و پدر مردم را درمي‌آورد.62

رفتار‌هاي شخص آيت‌الله کاشاني نسبت به شاه

تنها گزارشي که ازنظر مثبت و حتي دعا کردن آيت‌الله کاشاني به شاه در اين مجموعه اسناد حکايت مي‌کند گزارشي به تاريخ 31-3-1329 است.72

... طبق خبري موثق، کاشاني و طرفداران او با درباريها کنار آمده‌اند و از ديروز کاملاً سخنراني‌هاي خود را تغيير داده و هميشه و همه وقت دعاهاي خير به اعليحضرت همايوني مي‌کند؛ خصوصاً ديروز ساعت 5 بعد از ظهر [آيت‌الله کاشاني] مي‌گفت من تصور نمي‌کردم که شاهنشاه اينقدر غصه مردم را بخورند ولي حال به صراحت مي‌گويم شخص ايشان از هرکس دلسوزتر براي ملت هستند.

به غير از اين گزارش، که معلوم نيست در چه حالي و در حضور چه کساني ايراد شده است، ديگر در جايي سخن از نظر مثبت يا دعا نيست بلکه برعکس در گزارش‌هاي متعدد کتاب از دشنام دادن آيت‌الله به شاه و اطرافيانش حکايت دارد. سندي به تاريخ ده روز قبل از گزارش بالا حاکي است:

جمعيت مسلمانان مجاهد که عده آنها قريب 50 نفر بود، اغلب از شبها در منزل کاشاني اجتماع نموده، سيد ضمن موعظه ديني شروع به فحاشي به مقامات درباري و دولتي مي‌نمايد. کسيکه خود در اين جلسان حضور داشته، مي‌گويد سيد کاشاني ضمن اداي هر جمله‌اي يک ناسزا به شاهپور عليرضا مي‌داد و حتي در روزهاي اخير ديماه، شبي سيد کاشاني مي‌گويد:

مجاهدين من محضا لله و قربه الي الله هر وقت مي‌خواهيد درباره مملکت صحبت کنيد يک فحش به عليرضا بدهيد. اين جمله سبب مي‌شود که مجاهدين اسلام شبانه روز در کوچه و بازار به شاهپور عليرضا ناسزا بگويند.82

حتي تحليل گزارشگر نيز حکايت دارد که آيت‌الله ضد سلطنت است ولي تقيه مي‌کند:

حسين فاطمي مدير باختر امروز، روز گذشته قبل از ظهر بوسيله تلفن با سيدابوالقاسم کاشاني صحبت مي‌کرد و بطور کنايه اظهار مي‌نمود که آقاخان محلاتي دين‌ساز معروف را شاه دعوت کرده که با عروس آمريکائي خودش در مراسم عروسي شرکت نمايد. بعداً هم گفتگوي نفت مطرح شد. کاشاني قصد دارد همين روزها به مردم بوسيله اعلاميه‌اي راجع به نفت و ملي کردن آن توضيحاتي بدهد. کاشاني در پس پرده از مخالفين جدي و سر سخت دربار شاهنشاهي محسوب مي‌گردد و الهاماتي که حسين فاطمي در اين مورد مي‌کرد و جسته و گريخته در روزنامه‌اش منعکس مي‌کند غالباً از همانجا است.92

دربار بهائي

آيت‌الله کاشاني بشدت با مذهب انگليس ساخته بهائيت مبارزه مي‌کند وحتي اولويت پس از خارج کردن نفت از چنگ انگليس را مبارزه با بهائيان مي‌داند و مي‌گويد: «بعد ازتمام شدن کار نفت اول اقدام ما خراب کردن حضيرة‌القدس بهايي‌ها است.»03

آيت‌الله کاشاني دربار را بهايي مي‌داند:

طبق گزارش مأمور ويژه بطوريکه در محافل طرفداران کاشاني شنيده شده دار و دسته کاشاني دکتر بقائي اخيراً شروع به تبليغات تحريک‌آميز عليه دربار نموده و از جمله انتشار داده‌اند که براي عروسي اعليحضرت همايوني مخصوصاً روزي را انتخاب نموده‌اند که مصادف با روز ظهور محمدعلي باب بود و به اين جهت عموم درباريان را بهائي مي‌خوانند. گزارش‌دهنده اضافه مي‌کند که اين نوع تبليغات تحريک‌آميز در قم و حدود بازار بيشتر بوده و تا حدي مورد توجه مردم عوام نيز واقع شده است.»13

شاه هم مي‌داند آيت‌الله ضد سلطنت است:

آيت‌الله کاشاني ... ضمن حملاتي که به تيمسار سرلشگر آزموده مي‌کرده‌اند، گفتند يکي از دوستان به ديدن من آمده بود گفت «اعليحضرت همايوني فرموده‌اند که من چطور از آيت‌الله کاشاني دل خوش باشم در حاليکه به من اطلاع مي‌رسد که کاشاني در خارج عليه سلطنت توطئه مي‌کند». در صورتي که وجود من در اين مملکت باعث برقراري مقام سلطنت شده است حالا تمام زحمات مرا فراموش کرده‌اند و به دستور اجانب قصد جان مرا دارند.23

آيت‌الله کاشاني شاه را اختياردار کشور نمي‌داند:

چند سال ديگر نتيجه زمامداري زاهدي معلوم خواهد شد که چه ضرر بزرگي به ملت ايران زده است. آقاي ميراشرافي اظهار داشت که تيمسار زاهدي هيچ تقصيري ندارد هرچه اعليحضرت همايوني دستور مي‌دادند، ايشان هم رفتار مي‌کردند. آيت‌الله اظهار داشتند که شاهنشاه هم از خودشان از امور مملکت‌داري اختياري ندارند و الهام‌دهنده کس ديگري است. در خاتمه آيت‌الله شمه‌اي درباره وضع زندگاني مردم براي حاضرين صحبت نمودند که آقايان ميراشرافي و نادعلي کريمي را متأثر نمودند.33

آيت‌الله کاشاني از کارهاي شاه انتقاد مي‌کند:

ساعت 10 صبح آقاي حائري‌زاده نماينده سابق مجلس شوراي ملي، به اتفاق آقاي صدر مشرقي به منزل آيت‌الله در پامنار رفته و تا ساعت 11:40 صبح درباره وضع زندگاني مردم و مسافرت اعليحضرت همايوني به خارج از کشور مذاکره نمودند. آيت‌الله در ميان صحبت خودشان اظهار داشت که شاهنشاه خيال مردم را از همه جهت راحت کرده است و مرتباً هم جهت جلب منافع يک عده از خدا بيخبر در مسافرت و سياحت هستند. حائري‌زاده اظهار داشت که مردم روي اين دولتها هيچ حساب نمي‌کنند، شاه هم توجهي به کسي ندارد، تمام اين مسافرت‌ها در مواقع معين حساب خواهد شد، آيت‌الله اظهار داشت که شاهنشاه کدام کشوري، اين قدر راحت از مردم سواري مي‌گيرد. اينها مي‌بينند که خوب خرهائي را سوار شده‌اند، به فکر خودشان، تا آخر هم به فکر سواري گرفتن مي‌باشند.43

آيت‌الله کاشاني مي‌گويد شاه هرچه اربابانش دستور بدهند عمل مي‌کند:

ساعت 10 صبح آقاي نظام‌السلطنه مافي سناتور، با اتفاق دو نفر ديگر به منزل آيت‌الله کاشاني رفته و پس از روبوسي با آيت‌الله تا ساعت 11:20 درباره جريان کار خود و گرفتاري هائي که در مجلس سنا دارد با آيت‌الله مذاکرده نمود. آيت‌الله به ايشان اظهار داشته که ماندن شما در اين مجلس کثيف جز بدنامي فايده ديگري ندارد، به علت اين که هيچ کدام از نمايندگان خود قدرتي ندارد، هر چه ارباب بزرگ مايل باشد به شاهنشاه دستور مي‌دهد و شاهنشاه هم جهت حفظ منافع ارباب، دستوراتي به نمايندگان مي‌دهد. به خدا قسم دلم براي اين مردم مي‌سوزد. لعنت خدا به دکتر مصدق که نگذاشت من جريان کار همه را روشن کنم. اضافه کرد که من شنيده‌ام در روز جشن نامزدي و عروسي شهناز، چندين هزار تومان فقط صرف مشروب شده در حاليکه بيشتر افراد اين مملکت به نان شب محتاج هستند.

از خدا مي‌ترسم که بلائي نازل کند و همه مردم را روانه جهنم کند. دستگاه تبليغاتي دستور شاهنشاه مرتباً بوسيله راديو و روزنامه‌هاي کثيف به مردم نويد مي‌دهند که شاهنشاه از بس در فکر مردم و آبادي مملکت هستند تمام موهاي سرشان سفيد شده است، اگر خداوند توفيقي داد به تمام آنها خواهم فهماند که رسم مملکت داري چطور است. سپس آقاي نظام‌السلطنه مافي چند دقيقه با آيت‌الله خيلي محرمانه مذاکره کرده و به اتفاق همراهان، منزل را ترک نمود.53

او زماني که ديگر زمينه را براي فعاليت خود تنگ مي‌بيند به بهانه معالجه قصد رفتن از کشور را دارد. قصدي که البته عملي نشد:

آيت‌الله اظهار داشت که چند روز است به فکرم افتاده است که مسافرتي به خارج از کشور بروم و جهت اقامت خودم هم، کشور لبنان را در نظر گرفته‌ام. با قرآن هم چندين استخاره کرده‌ام خوب آمده، حاج‌ابوالقاسم گازري سئوال کرد که دولت جلوگيري نمي‌کند؟ آيت‌الله اظهار داشت دولت شاهنشاه از خدا مي‌خواهد که من از ايران بروم و مزاحم کارهاي آنها نباشم، در همين روزها تصميم خود را عملي خواهم کرد. تا ساعت 12 صبح آقايان حاضرين درباره عزيمت آيت‌الله به لبنان و وضعيت کشور لبنان مذاکره نمودند. سپس با کسب اجازه منزل را ترک نمودند.63

زماني که شاه از قصد ايشان براي خروج از کشور خبردار مي‌شود، آيت‌الله کاشاني با شجاعت مي‌گويد من به پدر اين پسره هم اعتنايي نکردم:

آقاي سيدعلي مصطفوي به آيت‌الله و حاضرين اظهار داشت که از يک شخص مطلع شنيدم که چند روز قبل دکتر اقبال نخست‌وزير، پيش شاه مي‌رود و جريان مسافرت شما را بعرض مي‌رساند و شاه در جواب نخست‌وزير مي‌گويد که اختيار ما هم در دست آيت‌الله کاشاني است، ايشان مختارند که هر عملي که مايلند.

انجام دهند. آيت‌الله اظهار داشت که اين حرف را شاه از ترسش زده است. من به پدر اين پسره، که از اين خيلي با قدرت‌تر و با وجود‌تر و جسورتر بود، اعتنائي نمي‌کردم. اين که ديگر جاي خود دارد، در حالي که آيت‌الله بسيار عصباني شده بود، اظهار داشت که اگر خدا عمري داد جواب کارهاي همه را خواهم داد.

در ساعت 1 بعد از ظهر آقايان صادق بهداد، مدير روزنامه جهان، و سيدمحمد موسوي واعظ با کسب اجازه منزل را ترک نمودند. بطوري که سيدعلي مصطفوي اظهار مي‌داشت گذرنامه آيت‌الله صادر شده است و فعلاً ايشان در فعاليت هستند که منزل خود را در پامنار در بانک رهني يا شرکت بيمه ايران، گرو بگذارند و با پول آن به مسافرت بروند.73

در سندي ديگر آيت‌الله کاشاني دستگاه شاه را دزدپرور مي‌داند:

در اين جلسه سيدابوالقاسم کاشاني به سيدابوالحسن کاشاني گفت که نامه اخير سرهنگ بازنشسته عزيزالله اميررحيمي را براي حضار قرائت نمايد. پس از قرائت نامه، سيدابوالقاسم کاشاني اظهار داشت، بسيار نامه خوبي است اما بهتر است به جاي نوشتن اين نامه‌ها عملاً با اين دستگاه دزدپرور پدرسوخته که تمام وکلاي مجلس شوراي ملي و مجلس سناي آن را اسدلله علم بهائي تعيين مي‌کند، وارد مبارزه شد و پدر اينها را درآورد.83

آيت‌الله گاهي به شاه توهين هم مي‌کند توهيني که گزارشگر جرأت نمي‌کند آن را بنويسد:

در ساعت 17 روز 23/6/39 مهندس نظام‌الدين عقيلي، عباس ديوشلي، جواد جعفري، سيدحسن وحيدي، اميرناصر قندي و سعيد پارسي، از اعضاي حزب زحمتکشان و اعضاي شوراي سازمان نگهبانان آزادي در پامنار با کاشاني ملاقات نموده‌اند. کاشاني ضمن فحاشي به دربار اظهار داشته است که تمام اين کارها به دستور شاه انجام مي‌گيرد و اين بي ... پدر ... دارد مزد کارهاي من و دکتر بقائي را مي‌دهد.93

نکته مهم وعجيب روابط آيت‌الله کاشاني وشاه

نکته بسيار عجيب و مهمي که در تمام زندگي آيت‌الله کاشاني وجود دارد اين است که آيت‌الله کاشاني به هيچ عنوان به ديدار شاه نرفتند. اين واقعيت مهم تمامي انديشه و موضع ايشان نسبت به محمدرضا پهلوي را نشان مي‌دهد.

ايشان نماينده مجلس شانزدهم و رئيس مجلس هفدهم بود و رفتن به ديدار شاه علي‌الخصوص در زمان رياست قوه مقننه کشور حتي نقطه ضعف مبارزاتي ايشان تلقي نمي‌شد.

محمدرضا در آن زمان شخصيتي در حد يک شاه مشروطه، يعني مظهر وحدت کشور، داشت. هنوز فرصت ديکتاتوري برايش فراهم نشده بود و ديدار يک رئيس قوه با چنين آدمي امري معمولي و حتي لازم سياست تلقي مي‌شود اما آيت‌الله کاشاني با شجاعت و قاطعيت از اين امر لازم سرباز زده است.

اين قاطعيت ايشان حتي مورد تعجب فرد شجاعي مانند امام خميني(ره) قرار گرفته است.

مقام معظم رهبري در درس خارج خود از امام خميني(ره) نقل کرده‌اند که فرمودند: «من تا حالا آدمي به شجاعت مرحوم کاشاني نديده‌ام.»04

عجيب اين که آيت‌الله با تقريباً تمامي اقشار سياسي ديدار داشته است بارها نخست‌وزيران به ديدار ايشان آمده‌اند اما حتي آمدن شاه به حضور ايشان را هم نمي‌پذيرد:

سيدابوالقاسم کاشاني درباره فعاليتها و مبارزان خود در زمان مرحوم آقاي هژير، مرحوم تيمسار رزم‌آرا و دکتر مصدق صحبت نمود و در بين سخنان خود گفت، به اين قرآن که در بالاي سرم است، من در دنيا از چيزي که ترس ندارم، مرگ است و مي‌دانم که عاقبت اين دنيا مردن است پس چرا نام نيکي از خود باقي نگذارم؟

بعد از 28 مرداد 1332 چند مرتبه حشمت‌الدوله والاتبار و سپهبد يزدان‌پناه و چند نفر ديگر پيش من آمدند و التماس کردند که به دربار بروم و با شاهنشاه ملاقات نمايم. من هم، عذر آوردم و نرفتم يک روز در شميران بودم ديدم حشمت‌الدوله والاتبار پيش من آمد و گفت اعليحضرت به شما سلام رسانيده و فرمودند به آقا بگوئيد اگر مايل نيستيد به دربار بيائيد هر جائيکه شما معين مي‌فرمائيد من خدمت برسم. باز جواب دادم که اصلاً ميل ملاقات با شاهنشاه را ندارم.14

عجيب‌تر اينکه آيت‌الله کاشاني تلفني هم با شاه سخن نمي‌گويد. در تمام اسناد اين کتاب که از تلفن‌هاي متعدد آيت‌الله کاشاني با افراد مختلف گزارش داده است حتي يک بار هم از تلفن به شاه خبر نمي‌دهد.

دکتر محمود کاشاني مي‌گويد فقط يکبار ايشان با شاه مستقيماً تلفني سخن گفت آن هم پس از 28 مرداد و زماني که افسران توده‌اي را گرفته بودند و سريعاً تعدادي را اعدام کرده بودند.

خانواده بقيه از ترس اعدام عزيزانشان اول متوسل به آيت‌الله بروجردي و آيت‌الله بهبهاني مي‌شوند اما آنها قبول نمي‌کنند براي توده‌اي‌ها کاري بکنند. اين خانواده‌ها در منزل آيت‌الله کاشاني متحصن مي‌شوند و آيت‌الله با ديدن آنها متأثر شده و به شاه تلفن مي‌کند و مستقيماً از شاه درخواست عفو باقيمانده افسران توده‌اي را مي‌کند که شاه هم قبول مي‌کند.24

سند زير از همين تحصن حکايت دارد:

رکن دوم ستاد ارتش

اطلاع رسيده از منزل آيت‌الله کاشاني

پنجشنبه و جمعه 27 و 28/8/1333

1- روز پنجشنبه چند نفر ديگر از خانواده افسران محکوم به اعدام در منزل آقاي کاشاني به عده متحصنين قبلي ملحق شده و مي‌گويند تا نتيجه نگيريم خارج نمي‌شويم

تاريخ‌نگاران ملي‌گرا و چپ، از مرحوم دکتر مصدق، که تا کمر خم مي‌شد و دست شاه و ثريا را مي‌بوسيد، به عنوان يک مبارز وطن‌پرست ضدديکتاتوري ياد مي‌کنند و آيت‌الله کاشاني که حتي به ديدار شاه نرفت را تحکيم‌کننده ديکتاتوري شاه مي‌خوانند!!!

مثلاً مي‌گويند ايشان شاه را «يک مرد تربيت‌شده و عاقل» توصيف نموده است اما نمي‌گويند در همان مصاحبه مجله المصور مصر که ايشان چنين حرفي زده است قبلش متذکر شده است که در اين 12 سال من با شاه ديدار نداشته‌ام و حتي اکنون که رئيس مجلس هستم نيز چنين ديداري نداشته‌ام.

روزنامه اطلاعات در تاريخ دهم فروردين 1332 در ص اول و چهارم خود اين مصاحبه را پوشش داده است:

ملاقات با آيت‌الله کاشاني

من با آيت‌الله کاشاني مردي که نام او در دو سال اخير در همه‌جا منعکس شده است نيز ملاقات کردم. نخستين صحبت اساسي ما درباره شايعه اختلافات آيت‌الله با دکتر مصدق بود و پس از آن رشته صحبت به شاه کشيده شد.

من به آيت‌الله گفتم: «شنيده‌ام شما سابقاً مخالف سرسخت شاه بوده‌ايد و چه شد که ناگهان در کنار شاه ايستاديد و مدافع شاهنشاه شديد.»

آيت‌الله اظهار نمود: «اطمينان مي‌دهم که رويه من هيچوقت مولود نظريات شخصي نبوده است. شاه فعلي ايران دوازده سال است که سلطنت مي‌کند و من در طي اين دوازده سال با آنکه اخيراً مقام رياست مجلس را هم بعهده دارم هنوز شاه را ملاقات نکرده‌ام. چيزي که هست اين است که مسافرت شاه با آن وضع که دکتر مصدق ميل داشت موجب فتنه و فساد در ايران مي‌شد و اوضاع خطرناکي را بوجود مي‌آورد به اين جهت مانع از مسافرت شاه شدم.»

آيت‌الله کاشاني در اينجا سر را بگوش من نزديک ساخته و گفتند: «شاه خيلي با فاروق تفاوت دارد، پادشاه ايران نه مانند فاروق فاسد و هوسباز است نه ديکتاتور و مستبد شاه يک مرد تربيت شده عاقلي است»

فارغ از مسئله تقيه و تعارفات سياسي، واقعيت اين است که شاه در آن دوران هنوز فرصت و جرأت خلاف‌هاي دو دهه آخر سلطنتش را پيدا نکرده بود.

يک ماه مانده به رحلت آيت‌الله کاشاني در بهمن 1340، علي اميني، نخست‌وزير که سياستمدار زرنگي بود، شاه را به بيمارستان و ديدار ايشان مي‌برد و اين تنها ديدار شاه و کاشاني بود و آيت‌الله در اسفند 1340 دار فاني را وداع گفت.

ديداري که آقاي دکتر سنجابي در خاطرات خود به نقل از نصرت‌الله اميني مي‌نويسد که آيت‌الله وقتي شاه را ديد، پشت خود را به او نموده اعتنائي به وي نکرد: «... موقعي که کاشاني مريض و در حال احتضار بود قائم‌مقام رفيع واسطه مي‌شود که شاه ديداري از کاشاني بکند... در بيمارستان همان رفيع يا کس ديگري که همراه او بوده به کاشاني ندا مي‌زند که اعليحضرت هستند به ديدن شما آمده‌اند، ولي کاشاني پشتش را به شاه و رو به ديوار مي‌کند. شاه هم يکي دو بار صدايش مي‌زند... ناقل آن براي من آقاي نصرت‌الله اميني بود...»44

در توصيف اين ديدار دکتر حسن سالمي نواده آيت‌الله مي‌گويد:

شاه هنگام خداحافظي، يک چک هشتصدهزار توماني به عنوان هديه به زير متکاي آيت‌الله کاشاني مي‌گذارد. آقاي مقام‌الملک رفيع نقل مي‌کند: «آقاي کاشاني گفت: اعلي‌حضرتا! آن دوره‌اي که با دولت انگليس مبارزه مي‌کردم، انگليسي‌ها مي‌خواستند من را در ترازو بگذارند و هم‌وزنم طلا بدهند تا دست از مبارزه بردارم، ولي قبول نکردم. حالا که پايم لب گور است، خواهش مي‌کنم مرحمتي‌تان را برداريد.54

آيت‌الله کاشاني و دولتها

طبق اسناد اين کتاب بيشترين برخورد آيت‌الله کاشاني با دولت سپهبد رزم‌آرا است و نقل‌قولهايي همچون صفحه 212 «سر مار را هر وقت شود بايد کوبيد» و 224 «من جز يک خانه چيز ديگري ندارم که دولت بخواهد آن را ضبط نمايد و تا آنجا که بتوانم از حقانيت دفاع خواهم کرد» و 245 «دولت رزم‌آرا با ارکان دين و کليه علماي دين مخالف است» از آيت‌الله کاشاني در اسناد ذکر مي‌شود.

اما آيت‌الله پا را فراتر نهاده و افراد را به از بين بردن رزم‌آرا تشويق مي‌کند.

در محوطه، کاشاني و دکتر بقائي خيلي مردم را تشويق به ترور مي‌کنند. کاشاني ديروز در منزل خود اظهار داشته است که تا کلک اين مرد (مقصود رزم‌آرا است) کنده نشود ممکن نيست حال ملت ايران اصلاح شود.64

او مردم را به عملي مانند عمل سيدحسين امامي (ترور هژير) دعوت مي‌کند.

بعد گفت خدا رحمت کند سيدحسين امامي را. موقعي که جنازه او را بما تحويل دادند عده‌اي در ساعت 2 بعد از نصف شب از همه چيز خود دست کشيده و در تشييع جنازه آن سيد شهيد شرکت نمودند. من آنها را عادل مي‌دانم و مؤمن حقيقي آنها هستند.

در اين بين کاشاني مجدداً مشغول صحبت شده و اظهار داشت: چون مردم بي‌حسند و عوام به وظيفه خود عمل نکرده و نمي‌کنند عمل آن سيد مرحوم در انظار بزرگ جلوه کرده است وگرنه او به وظيفه خود عمل نموده و آن وظيفه را هم همه اينها دارند منتها عمل نمي‌کنند.

سپس شرحي در اطراف بي‌حجابي و مضرات آن بيان نموده گفت من روز اول گفتم که رزم‌آرا بد است بعضي از مردم بقول من اعتقاد نداشته و مي‌گفتند ببينيم چه مي‌کند ولي حالا فهميده‌اند که مخالفت من با رزم‌آرا بجا بوده است. بعد بياناتي هم در اطراف مفاسد راديو و ساز و آوازهاي آن صحبت کرد.74

و در تاريخ 15 بهمن مي‌گويد:

پس از ختم نماز، کاشاني شروع بصحبت نمود. اظهار داشت من بقدري از وضع ناهنجار اين مملکت اذيت روحي مي‌کشم که مي‌ترسم سکته کنم. اين همه فقر و بيچارگي دامنگير اين ملت شده هيچکس هم صدايش درنمي‌آيد انگليس‌ها طلاي ايران را برده يک عده دزد را بر اين ملت مسلط نموده‌اند. آقايان شما که شاگرد مکتب من هستيد، رفقاي خود را بيدار کنيد و دو روز عموماً تعطيل نموده فرياد بزنيد ما رزم‌آرا را نمي‌خواهيم. نترسيد چندمرتبه گفته‌ام که مرگ براي هر کس يک دفعه است اين زندگي شما بدتر از مرگ است.

در اين موقع آقارضا کفاش اظهار نمود امروز يک نفر در جلو مجلس مي‌خواست خود را آتش بزند.

کاشاني گفت: ملت ايران اينقدر نفهم است که بجاي اينکه چند نفر از اين دزدان را بکشند، خودشان را از بين مي‌برند شما که قصد زندگي نداريد اقلاً دو نفر از اين دزدان را بکشيد تا هم شرافتمندانه مرده و هم ملت را از شر آنان نجات داده باشيد. من نمي‌دانم اين ملت تعصب ندارند که زير بار اين همه ظلم مي‌روند. در اخبار هست، کسي که در مقابل ظلم ساکت نشيند با ظالم شريک در ظلم مي‌باشد.84

آيت‌الله مردم را به قيام و عصيان عليه دولت رزم‌آرا تحريک مي‌کند:

بعد از ظهر روز مزبور عده زيادي از اصناف و طبقات مختلف اهالي که تقريباً در حدود 2000 نفر بوده، در منزل سيدابوالقاسم کاشاني اجتماع و نامبرده ضمن سخنراني در اطراف نفت نسبت به رئيس دولت و وکلائي که رأي اعتماد داده‌اند، اهانت و فحاشي نموده و دولت انگليس و شرکت نفت و اولياي امور را مورد حمله و انتقال قرار داده و اظهار داشته است اين رزم‌آرا پدر ... از روزي که سرکار آمده چه ... کرده است. ضمناً کاشاني مردم را به قيام و عصيان تحريک و بيان داشته است شما خيال مي‌کنيد که حسين امامي مرده، خير او زنده و شما مرده‌ايد چرا مي‌ترسيد.

در اين بين يکنفر از داخل جمعيت فرياد زد: ما نمي‌ترسيم ولي ترس ما از فقر است که اگر دست به چنين کاري بزنيم، يقين داريم زن و بچه ما گرسنه خواهند ماند.

کاشاني جواب داد اين‌ هم از بي‌ايماني است براي اينکه زن و بچه شما را خداوند نگاه خواهد داشت. مقارن ساعت 21 کاشاني به اندرون عمارت خود رفته و حضار متفرق گرديدند.94

بالاخره در تاريخ 16 اسفند 29 رزم‌آرا به دست خليل طهماسبي، از فدائيان اسلام، کشته شد. خليل طهماسبي با شجاعت تمام به کشتن رزم‌آرا اعتراف کرد و در نهايت با پيگيري‌هاي آيت‌الله کاشاني و وکلاي طرفدار او، و در همان روز اول رياست آيت‌الله کاشاني بر مجلس 16/5/31، با تصويب ماده واحده به شرح ذيل بعنوان قهرمان ملي آزاد گرديد:

ماده واحده - چون خيانت حاج علي رزم‌آرا بر ملت ايران ثابت گرديده، هرگاه قاتل او استاد خليل طهماسبي باشد، به موجب اين قانون مورد عفو قرار مي‌گيرد و آزاد مي‌شود.05

رفتار آيت‌الله کاشاني با سياستمدار قدرتمندي مانند احمد قوام‌السلطنه نيز مثال‌زدني است. در حقيقت 30 تير 1331 را بايد روز آيت‌الله کاشاني دانست. واقعاً اگر مواضع کوبنده وقاطع ايشان نبود در حقيقت 28 مرداد همان زمان اتفاق افتاده بود.

پس از کودتاي 28 مرداد هم که آيت‌الله کاشاني منزوي شده بود، باز هم در موارد متعددي موضع‌گيري عليه تخلفات دولتها در اسناد اين کتاب گزارش شده است. از جمله آيت‌الله کاشاني در هنگام مقدمات انتخابات در دولت زاهدي نامه محکم و کوبنده ذيل را به او مي‌فرستد:

به نام خدا

جناب آقاي سپهبد زاهدي نخست‌وزير

چون در فداکاري‌هائي که در مدت عمر نموده به تمام مقدسات خداوند جهان جز خير و صلاح و عزت و عظمت مسلمين و حفظ مملکت از شر اجانب و ترقي و آسايش ملت منظوري نداشته و ندارم لهذا به جهت صلاح‌انديشي و خيرخواهي متذکر مي‌گردد بطوريکه معروف و شهود در نزد همه کس است دستگاه دولت مشغول تهيه مقدماتي است که انتخابات دوره هجدهم را هم بطور فرمايشي و ليستي انجام دهد.

با اين عمل گذشته از اينکه برخلاف قانون و حقوق ملت و منافي مصلحت مملکت و شخص جنابعالي است بطوري که تجربه نشان داده دولت‌هايي که در انتخابات مداخله کرده جز بدنامي ... و نيز مخصوصاً در تهران هم اگر دولت بخواهد دخالت کند، مواجهه با مقاومت شديد مردم غيور تهران خواهد شد جنابعالي بايد کمال دقت را داشته باشيد و توجه فرمائيد که اعضاء انجمن نظارت تهران بايستي از ميان افرادي انتخاب شوند که مورد توجه و اعتماد مردم باشند تا معلوم شود که دولت قصد مداخله در انتخابات را ندارد.

در خاتمه اين نکته را هم متذکر مي‌شوم که اگر انتخابات فرمايشي انجام بگيرد. هر قراردادي که در مجلس هجدهم به تصويب برسد، از نظر ملت ايران داراي ارزش و اعتبار نمي‌باشد و سرنوشت آن مانند قرارداد تحميلي نفت 1933 خواهد بود. سيدابوالقاسم کاشاني.15

آيت‌الله کاشاني و جريان ملي‌گرايان

جناح ديگر سياست ايران ملي‌گراها بودند که عمدتاً دور دکتر مصدق جمع شده بودند. روابط آيت‌الله با آنان نيز فرازونشيب خود را دارد.

در ابتدا آيت‌الله کاشاني در نهضت ملي شدن نفت هم‌پيمان و همراه دکتر مصدق است و در همه احوال او را تأييد مي‌کند و پس از ترور رزم‌آرا و به قدرت رسيدن حسين علا در محافل دکتر مصدق را پيشنهاد مي‌کند:

مأمور ويژه گزارش مي‌دهد در محافل مربوط با مجامع اسلامي شنيده شده کاشاني در مقابل طرفداران خود از دولت فعلي[حسين علا] انتقاد و اظهار داشته اين دولت قادر به حل مشکلات کشور نخواهد شد ولي براي اداره امور کشور و زمامداري بهتر بود دکتر مصدق‌السلطنه را انتخاب مي‌نمودند.25

در روز 6 ارديبهشت‌ماه 1330، حسين علا از نخست‌وزيري کناره‌گيري کرد. علت استعفاي وي ناتواني در حل بحران نفت و فشار دولت انگلستان بود. در فرداي آن روز دکتر محمد مصدق قبول نخست‌وزيري نمود و از صد نفر نمايندگان حاضر در جلسه 79 نفر به زمامداري او رأي دادند.

پس از به قدرت رسيدن دکتر مصدق، در روز 15 ارديبهشت ماه 1330، دکتر حسين فاطمي مدير روزنامه باختر امروز به معاونت نخست‌وزير تعيين گرديد. آيت‌الله کاشاني با انتصاب دکتر فاطمي مخالفت کرد:

مطابق اطلاعي که مأمور ويژه تحصيل نموده کاشاني با انتصاب دکتر حسين فاطمي به معاونت نخست‌وزيري موافقت ندارد و در نتيجه صدور حکم اين انتصاب، اختلاف بين کاشاني و دکتر مصدق شروع و طرفداران نامبرده دست به کارشکني‌هائي بر عليه دولت زده‌اند.35

اما بر خلاف سند بالا سند ديگر از عدم مداخله آيت‌الله کاشاني در انتصابات دولت دکتر مصدق حکايت مي‌کند.

مأمور ويژه گزارش مي‌دهد بطوريکه در محافل عمومي مذاکره مي‌نمايند از جريان عدم مداخله کاشاني در تعيين اعضاء کابينه دکتر مصدق و مفاد مصاحبه‌هائي که با مخبرين جرايد داخلي و خارجي بعمل آوده معلوم مي‌شود سياست خود را از سياست دکتر جدا نموده و اختلافاتي بين آنها موجود مي‌باشد.45

آيت‌الله کاشاني در طرفداري از دولت مصدق سنگ تمام مي‌گذارد:

طبق اطلاع موثقي که بدست آمده از طرف کاشاني به بازاريها دستور داده شده است که به وسايل مختلف به مخالفين دولت توهين کنند و در خيابانها و مجامع از هيچ‌گونه اهانت به آنها خودداري ننمايند تا بدين وسيله آنها را در جامعه مفتضح و مرعوب نمايند.55

همچنين دستور مي‌دهد بر ضدّ مخالفان دولت دکتر مصدق طومار تهيه شود.

آيت‌الله کاشاني به طرفداران خود دستور داده بر عليه وکلاء مجلس که مخالف دولت مي‌باشند، مانند عبدالقدير آزاد و امامي قطعنامه تهيه نمايند که حرکات و عمليات شما در مورد مخالفت با دولت مورد نفرت ما مي‌باشد بطوريکه در بازار مشاهده گرديد بازاري‌ها يک توپ چلوار را اختصاص به اين کار نموده و مشغول جمع‌آوري امضاء در روي توپ چلوار مي‌باشند.65

در پنجم مهرماه 1330 دولت انگليس از ايران به شوراي امنيت شکايت کرد. در هفتم مهر مردم و بازاريان به دعوت آيت‌الله کاشاني براي پشتيباني از دکتر مصدق و ضد انگليس بازارهاي کشور را بستند. دو سند زير گوياي اين مطلب است:

شهرباني اصفهان گزارش مي‌دهد: به پيروي از پيام آيت‌الله کاشاني قرار است روز يکشنبه 7/7/30 کليه ادارات به استثناي دادگستري و تلگرافخانه، دکاکين، بازار و خيابانها از صبح تا ظهر تعطيل عمومي بنمايند.75

«رياست ستاد ارتش محترماً پيرو 7/7/1921 معروض مي‌دارد تعطيل عمومي بازار و دکاکين شهر از صبح روز 7/7/30 از ساعت 1 بعد از ظهر ادامه و قاطبه اهالي با نظم و آرامش کامل در تلگرافخانه اجتماع و ضمن ابزار احساسات و سخنراني از طرف وعاظ شهر پشتيباني خود را نسبت به منويات آيت‌الله کاشاني و دولت جناب آقاي دکتر مصدق ابراز و بدون هيچگونه حادثه پايان پذيرفت. سرهنگ پيشداد.85

سفر دکتر مصدق به امريکا براي شرکت در جلسه شوراي امنيت حاشيه‌هاي دردسرساز متعددي هم دارد.

در گزارش ذيل آيت‌الله کاشاني در دفاع از عملکرد دکتر مصدق، به صورت کتبي و شفاهي به دنبال دفاع و جمع‌وجورکردن حاشيه‌هاي سفر نيويورک است. مأمور ويژه گزارش مي‌دهد:

در يکي از جلسات روضه‌خواني منزل آقاي کاشاني بطور خصوصي صحبت مي‌کرده‌اند که آقاي مکي از اينکه براي رفتن به آمريکا دعوت نشده، فوق‌العاده عصباني است و اختلاف حاصله بين نامبرده و جبهه ملي نيز در نتيجه همين قضيه مي‌باشد.

آقاي کاشاني براي دلجوئي از آقاي مکي کتباً و شفاهاً از خدمات ايشان تقدير مي‌نمايد و حتي در يکي از تقديرنامه‌هاي مزبور نوشته‌اند چون وجود شما در تهران لازم بود احتياجي به رفتن آمريکا نداشتيد.95

آيت‌الله کاشاني جهت دفاع از دکتر مصدق وعاظ مشهور را به اطراف و اکناف کشور مي‌فرستد از جمله «شيخ‌محمود حلبي» را به تبريز اعزام مي‌کند.06

آيت‌الله کاشاني حتي در مقابل اختيارات فراقانوني شش‌ماهه مصدق کوتاه مي‌آيد همچنين در 30 تير هيچ چيزي جز بازگشت دکتر مصدق به قدرت را نمي‌پذيرد.

آغاز اختلاف بين دکتر مصدق و آيت‌الله کاشاني

اما پس از 30 تير چون دکتر مصدق مي‌خواهد اختيارات فراقانوني خود را براي يک سال ديگر تمديد کند کم‌کم و به طور خصوصي انتقاد مي‌کند.

ساعت 21 آقاي کاشاني در جلسه روضه‌خواني حاضر و سيدابوالحسن نام، بالاي منبر رفته راجع به امور مذهبي صحبت نموده و کاشاني با شيخ باقر رسولي که گويا کانديداي نمايندگي از رشت بوده بطور خصوصي مشغول صحبت بودند.

کاشاني به شيخ باقر مي‌گفت روزي که آقاي دکتر مصدق نخست‌وزير شد، گفت برنامه من فقط نفت است ولي فعلاً در تمام شئون کشور به زور سرنيزه دخالت مي‌کند و هر روز بلوائي براي مشغول نمودن مردم ايجاد مي‌کند و نمي‌دانم چرا کنار نمي‌رود.16

مقابله آيت‌الله کاشاني با اختيارات غيرقانوني نخست‌وزير از سوي روزنامه‌هاي طرفدار دکتر مصدق با حمله و اهانت شديد روبرو شد. روزنامه شورش به مديريت کريمپور شيرازي کاريکاتور کاشاني را با عمامه انگليسي کشيد.

دکتر مصدق کم کم آيت‌الله کاشاني را با انواع ترفندها به انزوا کشاند. ابتدا رياست مجلس را از دست او خارج کرد؛ و دکتر معظمي رئيس مجلس شد و تمام هيأت رئيسه از طرفداران مصدق انتخاب شدند و فقط مکي به عنوان نماينده ناظر مجلس در بانک ملي انتخاب شد. اما دکتر مصدق از ترس مکي نمايندگان طرفدارش را وادار به استعفا کرد تا مجلس از اکثريت افتاد؛ مجلسي که از80 نماينده 17 نفر باقي مانده بود. آنگاه دکتر مصدق براي محکم‌کاري جريان رفراندم انحلال مجلس را پيش کشيد.

دکتر کريم سنجابي در خاطراتش نقل مي‌کند: «جريان انحلال مجلس به دليل چاپ غيرقانوني چند صد مليون تومان اسکناس بود که ما نمايندگان مجلس هم از آن خبر نداشتيم.»26

او در صفحه 149 همان کتاب مي‌گويد:

همينکه مکي انتخاب شد در همان روز که روز پنجشنبه‌اي بود بنده نيم بعد از ظهر که از جلسه بيرون آمدم مستقيماً رفتم به ديدن مصدق، او را در حال عصبانيت و آشفتگي مطلب ديدم.

به من گفت آقا ما بايد اين مجلس را ببنديم. گفتم چطور ببنديم؟ گفت اين مجلس مخالف ماست و نمي‌گذارد که ما کار بکينم ما آن را بايستي با رأي عامه ببنديم. بنده گفتم جناب دکتر من با اين نظر مخالف هستم، شما امروز از جهت انتخاب آقاي مکي ناراحت هستيد و ايرادتان تا حد زيادي متوجه خود جنابعالي است.

چون اگر شما به ما گفته بوديد که اين يک موضوع حساس سياسي است ما در انتخابات هيأت رئيسه که تمام اعضا آنرا برده بوديم انتخاب نماينده بانک هم کار آساني بود، ما به جاي که بايد مثلاً مي‌آمديم نريمان را يا حسيبي را نامزد مي‌کرديم و محققاً صف‌آرايي درست هم مي‌کرديم و مي‌برديم. متأسفانه جنابعالي در اين باره به بنده چيزي نگفتيد شايد به رفقاي ديگر هم نفرموده بوديد.36

رفراندم انحلال مجلس

بازخواني جريان رفراندم مصدق به تنهايي کافيست تا ماهيت غيردمکراتيک انديشه و عمل مرحوم دکتر مصدق روشن شود.

اولاً- رفراندم در قانون اساسي مشروطه پيش‌بيني نشده بود و اين مسئله بدعتي در حقوق اساسي ايران محسوب مي‌شد؛ بدعتي که دست شاه را بعداً براي توجيه رفراندم غيرقانوني ششم بهمن (انقلاب سفيد) نيز باز کرد.

ثانياً- ترتيب اجراي رفراندم نيز کاملاً غيردمکراتيک بود.

الف- رفراندم در دو روز 12 و 19 مرداد 1332 برگزار شد. روز اول در تهران و سپس هفته بعد در شهرستانها. بنابراين احتمال صحت کلام کساني که گفتند عده‌اي را از تهران به شهرستانها بردند و بالعکس بسيار زياد است.

ب- در تهران دو ميدان بهارستان و محمديه را براي مخالفان انحلال گذارده بودند و دو ميدان سپه و راه‌آهن براي موافقان انحلال. در شهرستانها نيز چادر صندوق مخالفان و موافقان جدا بود.

پرواضح است است که اين کاربا بديهي‌ترين اصول رأي‌گيري که بايد رأي «مخفي» باشد در تضاد آشکار است و عجيب اين است که اين مسئله بديهي از سوي دکتر مصدق که يک حقوقدان بود ناديده گرفته شد؛ و عجيب‌تر اينکه طرفداران «دموکرات» مصدق هيچگاه به اين اقدام غيردموکراتيک مصدق ايرادي نگرفته‌اند.

معلوم بودن پيشاپيش آراي افراد مسلماً باعث مي‌شود نتيجه انتخابات به دليل مشکل حقوقي «اجبار يا اکراه» مخدوش گردد.

ج- ساعات رأي‌گيري نيز از ساعت 8 صبح تا 11 صبح (3 ساعت) پيش‌بيني شده بود و در حوزه‌هاي بهارستان و محمديه به دليل کمبود تعداد مخالفان! همان 11 صبح تمام شد و در حوزه‌هاي سپه و راه‌آهن به دليل استقبال موافقان انحلال، تا ساعت 12 ظهر تمديد گرديد!

د- از همه بدتر به نوشته تيتر صفحه اول روزنامه اطلاعات 11 مرداد 1332 افراد بدون شناسنامه رأي مي‌دهند!

براي تشخيص سن قانوني رأي‌دهندگان، نه شناسنامه بلکه ظاهر چهره آنها ملاک بود.

همان روزنامه در صفحه چهارم مي‌نويسد:

حرکت‌کنندگان در رفراندوم بايستي اوراق تعرفه خود را اعم از چاپي يا غيرچاپي قبلاً آماده کنند و مشخصات خود را در آن بنويسند که در هنگام انداختن ورقه تعرفه در صندوق‌ها معطل نشوند – بطوريکه تذکر داديم از شرکت‌کنندگان در دادن رأي شناسنامه خواسته نمي‌شود و فقط شرکت‌کنندگان بايستي کمتر از 18 سال نداشته باشند و اين موضوع را اعضاي انجمنها از روي ظاهر افراد تشخيص خواهند داد.

فقط بدون شناسنامه بودن، احتمال اينکه افرادي با پاک کردن دست جوهريشان چندين بار رأي دهند را چنان قوي مي‌کند که نتيجه چنين رفراندمي را زير سئوال ببريم؛ چه رسد به اينکه افراد بر روي ورقه تعرفه اسم و مشخصات خود را مي‌نوشتند و برگه را داخل صندوق مي‌انداختند يعني به دولت سند کتبي مي‌دادند! که من موافق تو رأي دادم.

در بخشنامه وزارت کشور بند 7 آمده است.

7-آراء چاپي به مقدار کافي تهيه و قبلاً به تمام شهرها فرستاده شده است به کليه فرمانداري‌ها و نيز دستور داده شده که با در نظر گرفتن آمار جمعيت مرکز شهرستان و بخشهاي تابع مقداري از اوراق رأي را براي مقر فرمانداري نگهداري و بقيه را به بخشهاي تابع ارسال دارند لکن رأي‌دهندگان مي‌توانند رأي خود را روي کاغذ سفيدي که خود تهيه کرده‌اند و نام و شهرت و شماره شناسنامه و محل صدور آن قبلاً روي آن نوشته شده و بامضاء رسيده يا انگشت زده شده است در ساعت مقرر در صندوق بيندازند.

از عجايب اين رفراندم کاملاً دمکراتيک! اينکه در اغلب شهرستانها چون همه همديگر را مي‌شناسند، انحلال مجلس حتي يک رأي مخالف ندارد! اما درگيري هم رخ مي‌دهد! مثلاً در ملاير حتي يک رأي مخالف وجود ندارد ولي در درگيري انتخاباتي سه نفر کشته مي‌شوند.46

بالاخره رفراندم با 2٬043٬389 رأي موافق در مقابل 1٬207 رأي مخالف !!!يعني 99٫94٪ موافق در مقابل شش صدم درصد مخالف، انحلال مجلس هفدهم را رقم مي‌زند.

بدترين نتيجه رفراندم

بدترين نتيجه رفراندم اين بود که در نبود مجلس، که به آن فترت مي‌گفتند، از لحاظ قانوني شاه حق عزل نخست‌وزير را پيدا مي‌کرد و اين چيزي نبود که از ديد حقوقداني چون دکتر مصدق پوشيده باشد.

مجلس و شاه دو رکن اساسي در تعيين نخست‌وزير بودند. در عرف و رويه و سابقه دوران‌هاي فترت، شاه دولت را رأساً عزل و نصب مي‌کرد؛ مثلاً احمد شاه، که مصدق هم او را بسيار قبول داشت، در دوران فترت چند بار دولتها را عزل و نصب کرد. بين مجلس سوم و چهارم پنج سال و هفت ماه فترت بود و احمد شاه 14 بار به 12 نفر (3 بار وثوق‌الدوله) حکم رئيس‌الوزرايي داد.

دکتر سنجابي که خود حقوقدان است مي‌گويد من به مصدق اين موضوع را گفتم اما مصدق گفت: «شاه فرمان عزل را نمي‌تواند بدهد و بر فرض هم بدهد ما به او گوش نمي‌دهيم.»56

مشهور است که دکتر صديقي و ملکي نيز به همين دليل با رفراندم مخالفت کرده‌اند اما مصدق معتقد بود شاه جرأتش را ندارد؛ نه اينکه حق ندارد.

رفراندم و آيت‌الله کاشاني

مقدمات اين رفراندم هم بسيار عجيب بود. در حالي که موافقان انحلال مجلس و توده‌اي‌ها آزادانه تبليغ مي‌کردند، چند شب متوالي به خانه کاشاني حمله مي‌شد.

آيت‌الله کاشاني که در مقابل اقدامات غيرقانوني و غيردمکراتيک دولت دکتر مصدق اوايل، و بخاطر مصلحت مبارزه با انگليس و حل مسئله نفت، کوتاه آمده بود ديگر در مقابل اين رفراندم کوتاه نيامد.

آيت‌الله کاشاني با تحريم رفراندم تنها تريبوني که برايش مانده بود منزلش بود که در آن سخنراني‌هايي صورت مي‌گرفت.

دکتر حسن سالمي، نواده دختري آيت‌الله کاشاني، که خود از بازداشتي‌هاي آن روز است و نامه معروف آيت‌الله کاشاني به دکتر مصدق در 27 مرداد را او نزد مصدق مي‌برد مي‌گويد: «در آن شب من از روي بام، مرحومان رقابي، سرهنگ نجاتي و داريوش فروهر را در حال حمله به منزل کاشاني به چشم ديدم و حتي ديدم که چگونه مرحوم فروهر، محمد حدادزاده – تاجر معروف آهن- را با چاقو مجروح کرد؛ ضرباتي که نهايت به کشته‌شدن او انجاميد.»66

گزارشگر ويژه از اين واقعه (10 مرداد 1332) چنين گزارش مي‌کند که در حين سخنراني حجت‌الاسلام صفايي نماينده مجلس:

يک نفر از خارج فرياد کرد آماده باشيد پان‌ايرانيست‌ها[حزب ملت ايران] مي‌آيند، فوراً جلسه متشنج شد و عده‌اي از طرفداران کاشاني جمعيت را دعوت به سکوت نموده و درب منزل را از پشت بستند و عده‌اي هم در پشت‌بامها به مراقبت پرداخته، پس از چند دقيقه عده‌اي با شعار زنده باد کاشاني اغفال شده و به آنها راه دادند.

در اين ضمن چند نارنجک به طرفداران کاشاني پرتاب، آنها را از پشت‌بام فراري و خود در پشت‌بام مستقر شده شروع به پرتاب آجر و سنگ به منزل کاشاني نمودند.

حاضرين از ترس به اطاقها پناه برده و در خارج هم زد و خورد شديدي قريب نيم‌ساعت ادامه داشت و در تمام اين مدت سنگ و آجر و نارنجک به منزل پرتاب مي‌شد.

پس از مراجعت مهاجمين تعداد مجروحين شمارش شده به هجده نفر بالغ مي‌شود که آقاطبا پسر عموي قنات‌آبادي و حدادزاده جراحتشان از سايرين خطرناکتر و مشرف به موت بودند.

طرفداران کاشاني به پشت بام رفته و تحقيق نمودند معلوم شد اين عده از خانه احساني نام، که همسايه شمالي کاشاني مي‌باشد به پشت بام آمده‌اند.76

مأمور ويژه گزارش مي‌دهد: از ساعت 19:30 روز گذشته عده‌اي از افراد مجمع مسلمانان مجاهد و طرفداران کاشاني و صفائي نماينده مجلس در منزل مشارليه حضور يافته، پس از اداء نماز جماعت، صفائي به منبر رفته و اظهار داشته در اين جلسات، ما جز حرف منطقي چيزي ديگري نداشتيم که با پاره آجر به ما حمله مي‌کنند و اگر واقعاً از منطق ترس دارند، چرا اخلالگري مي‌نمايند؟

بيايند بنشينند و بگويند، آنچه مي‌خواهند، ما هم جواب مي‌دهيم و حضار هم پس از شنيدن، قضاوت کنند. ما اين جلسات را براي گوشزد نمودن اشتباهات آقاي دکتر مصدق به مردم و تبرئه خود از اتهاماتي که در راديو به ما نسبت داده، تشکيل داده‌ايم.

ايشان مي‌گويند مخالف من، مخالف نهضت ملي است و اشتباه مي‌کنند زيرا هستند کساني مانند توده‌اي‌ها که مخالف با نهضت ملي مي‌باشند ولي فعلاً با آقاي دکتر مصدق موافقند و براي اسارت ما تلاش مي‌کنند و هستند کساني که با نهضت ايرانيان موافقند ولي با اعمال خلاف قانون دولت مخالفند. مي‌گويند ما با قانون امنيت اجتماعي و حکومت نظامي مخالفيم.

اگر حکومت نظامي واقعاً مي‌خواهد به وظيفه خود عمل نمايد چرا از اعمال افراد پان ايرانيست و نيروي سوم ممانعت نمي‌کند؟ قواي انتظامي براي افراد پان‌ايرانيست با کاميون آجر مي‌آورد.

ولي از افراد ما جلوگيري مي‌کند که نتوانند از خود دفاع نمايند. اگر آقاي دکتر مصدق از جريان اطلاع دارد اين چه عملياتي است و اگر اطلاع ندارد مأمورين به او خيانت مي‌کنند. آقايان، ما مي‌گوييم اختيارات برخلاف قانوني اساسي است گواينکه من خود به لايحه اختيارات رأي دادم ولي مشروط به اينکه اصل دوم متمم قانون اساسي مراعات شود يعني قوانين مصوبه مجلس يا دولت، بايد از نظر پنج نفر از مجتهدين طراز اول بگذرد و اضافه کرد دکتر مصدق در نامه خود به آيزنهاور دچار اشتباه شده، رفراندم نيز برخلاف قانون اساسي است مخصوصاً با ترتيب دو صندوق مخالف و موافق و ذکر نام و نشان و شغل در ورقه، آيا کدام کارمند دولت جرئت دارد به طرف صندوق مخالف برود.

مشاراليه گفت ما مي‌گوئيم پرداخت غرامت به انگليسها و شرکت سابق نفت، برخلاف مصالح کشور است. زيرا پس از رفراندم، آقاي دکتر مصدق قراردادي با انگلستان منعقد مي‌کند که ظاهراً از طرف ملت است ولي روزي خواهد رسيد که اين قرارداد هم مانند قرارداد سال 1933 ارزشي نداشته و آن وقت مي‌گويند که دکتر مصدق صداي مخالفين را خفه کرد.86

در روزنامه اطلاعات روزهاي 8 تا 12 مرداد هر روز گزارش کوتاهي از اين تشنج‌ها چاپ شده است.

خوب است در اينجا نگاهي به چند فقره از اعلاميه آيت‌الله کاشاني و تحريم رفراندم انحلال مجلس دکتر مصدق بيندازيم که شديداللحن‌ترين بيانيه ايشان عليه دکتر مصدق است:

اکنون 28 ماه است که ايشان زمامدار است و در تمام اين مدت يک قدم مفيد به حال شما که بتواند آن اسم را ببرد برنداشته (مگر موضوع ملي شدن نفت که با قيام عمومي و فداکاري ملت رشيد ايران بوده است) هر روز وعده‌هاي بزرگ مي‌دهد و فردا عذر مي‌آورد که من مي‌خواستم اين کار‌ها را بکنم ولي عمال اجنبي کارشکني کردند و به ادعاي او عامل اجنبي هر کس است که از او مؤاخذه کند يا بپرسد که آن مواعيدي که شما در اين مدت داده‌ايد کجا است يا چرا يک ‌قدم اصلاحي برنمي‌داريد يا چرا اعمالي را که به ديگران ايراد مي‌گرفتي خودتان مرتکب مي‌شوي. با اين ترتيب يعني با هو و جنجال و ادعا و تهمت و افترا تمام قوه‌هاي موجوده در مملکت را از بين برد و ساعت به ساعت راه را براي تحکيم ديکتاتوري و حکومت فردي و خودسري هموار‌تر ساخت تا بر تمام قواي مملکت مسلط گرديد و اکنون به اتکاي چند تانک و ارابه جنگي و افواج نظامي و پليس و ژاندارمري که در دست دارد مي‌خواهد رفراندوم و مجلس را منحل کند.

آقاي دکتر مصدق مجلسي را که خودش انتخاب کرده و بيش از صد بار گفته که صدي 80 آن ملي است قبول ندارد و براي فرار از استيضاح و راه ندادن به ناظر بانک که از طرف مجلس انتخاب شده تا به حال اسکناس‌هاي زيادي که منتشر ساخته و ظاهراً در حدود چهارصدوپنجاه ميليون تومان است مجلس را با وادار ساختن نوکران خود به استعفا تعطيل و براي انحلال آن رفراندوم مي‌کند، اين مجلس وقتي به دکتر مصدق اختيارات غيرقانوني مي‌دهد ملي، و وقتي او را استيضاح مي‌کند، عامل اجنبي است.

آيت‌الله کاشاني در اين اعلاميه يک نکته مهم حقوق اساسي را به روشني گوشزد همگان مي‌کند:

رفراندوم مال ممالکي است که رژيم حکومت آن معلوم نيست و مشروطيت و قانون اساسي ندارد يک بار رفراندوم مي‌کنند که رژيم مملکت را معين سازند والّا در مملکتي که رژيم آن معين و قانون اساسي دارد و حکومت آن مشروطه است، هيچ راهي براي فرار از استيضاح و دست زدن به رفراندوم نيست، در مملکت مشروطه مطابق قانون اساسي براي نخست‌وزير حدودي و ثغوري معين شده و هر کس برخلاف اين قوانين قدمي بر دارد اقدام برخلاف مشروطيت و قانون اساسي نموده و از لحاظ خيانت به کشور قابل تعقيب و مستحق شديد‌ترين مجازات است.

آنگاه تأکيد مي‌کند: اين نکته را براي اين تذکر مي‌دهم که وزراء و مأمورين لشگري و کشوري عموماً و وزير دارايي از لحاظ پرداخت بيت‌المال براي مصرف رفراندوم خلاف قانون مخصوصاً متوجه باشند که در صورت انجام دستورهاي خلاف قانون در مورد رفراندوم و تضييع حقوق ملت ايران شريک و سهيم هستند و از تعقيب مصون نخواهند بود.

آيت‌الله کاشاني ترتيبات غيردمکراتيک رفراندم را نيز نقد مي‌کند:

... آن هم با ترتيبي که موافق از مخالف معلوم و تام و تمام مشخصات رأي‌دهنده معين باشد با اين ترتيب نتيجه رفراندوم معلوم است و هر کس چنين رفراندوم بکند نتيجه به کام او خواهد بود.

آيت‌الله کاشاني از عواقب خطرناک بدعت دکتر مصدق براي آينده ايران به نکته بسيار مهمي اشاره مي‌کند که واقعاً تکان‌دهنده است:

ملت غيور ايران! ما و دکتر مصدق همه مي‌رويم، اين مقام‌هاي سه پنجي زودگذر است ولي مملکت و ملت ايران بايد بمانند، اجازه ندهيد که دکتر مصدق براي حکومت چند روزه خود راهي باز کند که هميشه قانون اساسي و مشروطيت و حتي استقلال و وحدت ملي شما در خطر باشد زيرا همين عملي که دکتر مصدق مي‌کند اگر نافذ و شرف پيدا کرد و شما قبول نموديد هر نخست‌وزيري بعد از او حق خواهد داشت به مجلس که حکومت بر همه مقامات و قواي دارد اعتنا نکند و اگر خود را از مجلس در فشار ديد رفراندوم کند و مجلس را منحل سازد و با اين ترتيب به جاي اينکه اختيار ماندن و رفتن دولت در دست مجلس باشد بقاء و عدم مجلس دست دولت خواهد بود و از آن بد‌تر اجانبي که به بعضي از استان‌ها يا شهرستان‌هاي شما چشم دوخته‌اند در فرصت مناسبي بسر آن‌ها استيلا يابند و يک عده از خائنين را که در هر مملکت زير نفوذ آن‌ها پيدا مي‌شوند وادار به رفراندوم مي‌نمايند و بدان وسيله آن استان‌ها و شهرستان‌ها را از ايران جدا مي‌سازد.

آنگاه وعده‌هاي دکتر مصدق را يادآور مي‌شود:

روزي که اختيارات را خواست آقاي دکتر شايگان در مجلس گفت شما اين اختيارات را بدهيد تا 24 ساعت کار نفت تمام و دنيا به کام ما خواهد شد و بعد خودش عين اين مطلب را در راديو گفت و الآن 8 ماه از آن تاريخ مي‌گذرد و تازه مي‌خواهد مجلس را منحل کند و يک باره از هر نوع نظارت بر اعمال خود آسوده شود و مملکت را تا آنجا که مي‌خواهد ببرد و کسي نباشد که به او اعتراض کند.

آنگاه پس از بيان مجدد خلاف‌هايي از قبيل نشر اسکناس بدون پشتوانه و50 درصد تخفيف در قيمت نفت خام و قبول غرامت و... مي‌نويسد:

آقاي دکتر مصدق به خوبي مي‌داند هر چه زود‌تر بايد حساب خطاکاري‌هاي خود را به ملت ايران بدهد و چون جوابي براي اين اقدامات ناصواب و خلاف قانون ندارد و جرات حضور در مجلس را در خود نمي‌بيند چون غريق لجه بي‌‌پاياني به هر عمل خلاف قانوني متشبث شده، از جواب استيضاحات که حقاً قانون اساسي براي نمايندگان معين نموده طفره مي‌رود، براي مشوب کردن اذهان و افکار عمومي دست به تبليغات غيرواقعي زده و به عنوان اينکه از طرف نمايندگان به من توهين شده يا به نام اينکه براي کشتنم توطئه چيده‌اند از حضور در مجلس خودداري مي‌کنم.

در پايان اهميت مجلس را براي حفظ استقلال کشور به مردم گوشزد مي‌نمايد:

يک ملت ضعيف هر چه بنيان مشروطيت و حکومت ملي و طرق مشورت و شرکتش در حکومت قوي‌تر باشد پايه استقلال و خودمختاري و وحدت ملي و تماميت کشورش قوي‌تر است و هر چه حکومت فردي به آن غالب‌تر باشد بناي آن استقلال و وحدتش ضعيف‌تر است زيرا هيچ دولت نيرومند خارجي از ملتي نمي‌تواند چيزهايي به زيان کشورش بگيرد ولي از يک فرد به آساني مي‌گيرد.

هموطنان! من بار‌ها براي قطع يد اجنبي و اصلاح امور اين ملت تبعيد شدم و به تمام مقدسات خدا جز خير اين ملت و مملکت آرزويي ندارم. من آنچه فريضه ديني و وطنم بود با شما در ميان نهادم و حالا خود مي‌دانيد اگر توجه نکنيد نادم مي‌شويد در حالي که ندامت سودي ندارد. خداوند شاهد است صلاح دين و دنياي اين ملت را گفتم و در نزد اولياي حق مسئوليتي ندارم.

والسلام عليکم و رحمه‌الله و برکاته

سيدابوالقاسم کاشاني          روزنامه اطلاعات 7 مرداد 1332

از رفراندم تا کودتاي 28 مرداد

مصدق با رفراندوم، به طرزي که قبلاً ذکر شد، مجلس را منحل کرد؛ جالب اينجاست که فرمان انحلال مجلس را شاه، برخلاف رويه و عرف مرسوم، توشيح نکرد و خود دکتر مصدق رأسا با نشر اطلاعيه زير در روزنامه‌ها مجلس را منحل کرد:

اعلاميه انحلال دوره هفدهم مجلس شوراي ملي

بنا بر اراده ملت ايران که بوسيله مراجعه به آراء عمومي اظهار شده، بدينوسيله انحلال دوره هفدهم مجلس شورايملي اعلام مي‌گردد. انتخابات دوره هيجدهم مجلس شورايملي پس از اصلاح قانون انتخابات و قانون تقسيمات کشور بزودي انجام خواهد گرفت برطبق قانون اعلان خواهد شد

دکتر محمد مصدق، روزنامه اطلاعات 25 مرداد 1332

فارغ از اينکه اساساً انحلال مجلس بوسيله رئيس دولت خلاف قانون اساسي بود، در اين اطلاعيه مطلب مهمي است که هرناظري را به تأمل وا مي‌دارد و آن اين است که دکتر مصدق مي‌گويد «پس از اصلاح قانون انتخابات و قانون تقسيمات کشور» يعني دکتر مصدق قصد داشت قانون انتخابات را نيز با استفاده از اختيار قانونگذاري به ميل خود بنويسد و کشور را به دلخواه خود تقسيم‌بندي کند.

چند روز قبل از اين وقايع هم دکتر معظمي رئيس مجلس با نظر دکتر مصدق زاهدي را از مجلس بيرون آورد و با اتومبيل شخصي خود راهي کرد.96

کاشاني، منزوي و خانه‌اش سنگباران؛ مجلس با آن وضع کذايي منحل؛ و زاهدي هم از تحت نظر بودن آزاد، تماماً دست به دست مي‌داد تا شاه بختش را براي عزل مصدق بيازمايد.

مصدق در 25 مرداد زير بار فرمان شاه نرفت و محمدرضا فرار کرد. مصدق دستور پايين آوردن مجسمه‌ها را داد.07 توده‌اي‌ها با قدرت در تهران به ترکتازي و جولان پرداختند.

توده‌اي‌هاي طرفدار شوروي، که در ماه‌هاي آخر دولت مصدق فرصت جولان پيدا کرده بودند و در سي تير، يعني 26 روز قبل، تظاهراتي عظيم‌تر و منظم‌تر از طرفداران مصدق راه انداخته بودند، در اين دو روز چنان فرصت‌طلبي مي‌کنند که هر ناظر سياسي احساس مي‌کند بزودي توده‌اي‌ها جانشين مصدق خواهند شد.

در اين موقعيت حساس که سرنوشت کشور در يک ابهام جدي قرار دارد آيت‌الله کاشاني حرکتي فداکارانه و تاريخ‌ساز مي‌کند و در سندي تاريخي به مصدق مي‌گويد:

...حالا نه مجلسي است و نه تکيه‌گاهي براي ملت گذاشته‌ايد. زاهدي را که من با زحمت در مجلس تحت نظر و قابل کنترل نگه داشته بودم با لطائف‌الحيل خارج کرديد و حالا همان‌طوري که واضح بوده درصدد به اصطلاح کودتا است.

اگر واقعاً با ديپلماسي نمي‌خواهيد کنار برويد اين نامه من سندي در تاريخ ملت ايران خواهد بود که من شما را با وجود همة بدي‌هاي خصوصي‌تان نسبت به خودم از وقوع حتمي يک کودتا وسيلة زاهدي که مطابق با نقشه خود شماست آگاه کردم که فردا جاي هيچگونه عذر موجهي نباشد. اگر به راستي در اين فکر اشتباه مي‌کنم با اظهار تمايل شما سيدمصطفي[کاشاني] و ناصرخان قشقايي را براي مذاکره خدمت مي‌فرستم. خدا به همه رحم بفرمايد»

دکتر حسن سالمي نواده آيت‌الله کاشاني در مصاحبه منتشرشده در سايت مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي نقل مي‌کند:

هنگامي که نامه هشدارآميز آيت‌الله کاشاني مبني بر احتمال بروز کودتا را به دکتر مصدق رساندم و پاسخ مصدق مبني بر استظهارش به پشتيباني ملت را به آيت‌الله کاشاني دادم، ايشان با عصبانيت فرمودند: دکتر مصدق، خواهان کودتا و جايگزيني شخصي مانند زاهدي به جاي خود است.17

ترس نيروهاي مذهبي از قدرت گرفتن حزب توده باعث مي‌شود بعضي از طرفداران کاشاني هم بين افراد 28 مرداد پيدا شوند همين دکتر حسن سالمي در همان مصاحبه نقل مي‌کند:

عصر 28 مرداد، چون دايي‌ام، مصطفي کاشاني و دکتر محمود شروين را مردم پاي راديو برده بودند، پدربزرگم به هر دو پرخاش کرد که مگر ما در اين کار دخالتي داشته‌ايم که شما بي‌اجازه از جانب من تبريک گفتيد. که ما از ادامه بحث جلوگيري کرديم.

کاشاني ساعت هفت بعد از ظهر 28 مرداد به زاهدي تلفن کرد و گفت: اين‌ها که هستند که سر کار آورده‌ايد؟ مي‌خواهيد ما را تحويل انگليس‌ها بدهيد؟

زاهدي گفت: حضرت آقا! من هنوز کسي را سرکار نگذاشته‌ام و هنوز همه چيز درهم است. تلگرافي هم از شاه رسيد مبني بر اينکه من زاهدي را انتخاب کردم و خدا نگهدار ايران باد. آيت‌الله کاشاني گفتند: اين تلگراف پاسخ ندارد، اما حضرت آيت‌الله بروجردي، مرجع تقليد، پاسخ دادند. اصل اين تلگراف، نزد من [سالمي] موجود است.

کاشاني پس از 28 مرداد

بطوري که از شيخ محمد، ناظر آيت‌الله کاشاني، کسب اطلاع گرديد، بين آيت‌الله با فرزند خود سيدمصطفي کاشاني کدورتي در مورد اظهاراتي که مبني بر ملاقات با نيکسون معاون رئيس‌جمهوري آمريکا نموده بود و در راديو و جرايد گفته بود اين ملاقات بنا به ابلاغ والدم مي‌باشد رخ داده است. و نيز بين سيدمحمد کاشاني معروف به آقازاده با برادر خود سيدمصطفي کاشاني مخالفت شديد مي‌باشد.

شمس قنات آبادي با سيدمصطفي کاشاني خيلي مربوط هستند و حتي آيت‌الله کاشاني، شمس قنات‌آبادي را هم طرد نموده است. شيخ محمد اظهار مي‌کرد باعث شکست اخير کاشاني، سيدمصطفي کاشاني و شمس قنات‌آبادي بوده و آيت‌الله کاشاني به کلي وجهه خود را از دست داده است و مي‌گفت بنده و يک عده امثال من مدت 7 سال است از حکومت مرحوم هژير تا بحال مشغول مبارزه بوديم، با آن همه، مشقت، بيچارگي و زندان رفتن، حاليه به کلي مأيوس هستيم چون آيت‌الله بطوري شکست خورده که ديگر به اين زوديها اميد فعاليت و مبارزه به او نمي‌رود. شيخ‌محمد اظهار مي‌کرد دولت فعلي، سيدمصطفي کاشاني را کانديد کاشان نموده و کرسي وکالت آنجا را به او قول داده است و شمس قنات‌آبادي هم در انتخابات دوره هجده مجدداً از شاهرود وکيل خواهد شد و از طرف دولت و دربار به او قول داده شده است.

وجهه آيت‌الله کاشاني در بين بازاريها و حتي ساکنين پامنار که از طرفداران جدي کاشاني بوده‌اند، به کلي از بين رفته و ساکنين پامنار اظهار عقيده مي‌کنند که آيت‌الله کاشاني نوکر انگليس‌ها بوده و افسوس مي‌خورند که چرا چند سال در عقب او افتاده و مبارزه کرده‌اند و او را مسئول شکست مصدق‌السلطنه معرفي مي‌کنند. يکي از نزديکان کاشاني اظهار مي‌کرد تا زماني که مجلس شوراي ملي تشکيل نشود، آيت‌الله کاشاني فعاليت و مبارزه نخواهد کرد و به مصلحت او هم نيست که مبارزه نمايد. پس از تشکيل مجلس دوره 18 شروع به فعاليت و مبارزه خواهد کرد.27

مأمور ويژه گزارش مي‌دهد: از اطرافيان آيت‌الله کاشاني شنيده شده بين مصطفي کاشاني و پدرش در مورد موافقت يا مخالفت با دولت اختلاف شديدي وجود دارد و شايع است چون قول وکالت کاشان به نامبرده داده شده، با روش پدر خود مخالف مي‌باشد. مطلعين امور سياسي عقيده دارند در صورت صحت شايعه فوق، اين امر جز وعده‌اي بيش نخواهد بود.37

ساعت 8 بعد از ظهر، آقاي دکتر محمود شروين، رئيس بازرسي وزارت بهداري، به اتفاق آقاي صادق بهداد، از دوستان آيت‌الله، به منزل ايشان در پامنار رفته و تا ساعت 9:10 بعد از ظهر درباره وضع زمامداري آقاي دکتر اقبال و جريانات روز با آيت‌الله مذاکرده نمودند.

آيت‌الله در ميان صحبت خودشان اظهار داشتند که اين دولتها که سرکار مي‌آيند، هيچ کدام در فکر اصلاح وضع مملکت نيستند مأموريتي دارند که چند مدتي انجام مي‌دهند و سپس شخص تازه‌نفس‌تري روي کار مي‌آيند، در حالي که عصباني شده بودند، اضافه کرد که اين مصدق پدرسوخته نگذاشت تا من به اين رجال اجنبي پرست بفهمانم که وضع مملکت‌داري چطور است.47

ساعت 8 بعد از ظهر آيت‌الله سيدمحمدرضا فيروزآبادي به بيمارستان رفته و با آيت‌الله ملاقات نمودند، آيت‌الله فيروز آبادي با آيت‌الله کاشاني خيلي آهسته مذاکره مي‌نمودند، مرتباً آيت‌الله کاشاني با صداي بلند اظهار مي‌داشت به جدم براي من مقدور نيست. در ساعت 9:20 بعد از ظهر آيت‌الله فيروز آبادي بيمارستان را ترک نمود.

پس از رفتن وي سيدعلي مصطفوي به آيت‌الله اظهار داشت منظور آقاي فيروزآبادي از آشتي دادن شما با دکتر مصدق چيست؟ آيت‌الله اظهار داشت آدم خوش قلبي است نظري ندارد و از من هم قول گرفت روزي که از بيمارستان خارج شدم از ما دعوتي در منزل خودش در فيروزآباد شهر ري بنمايد و من را راضي کند. بطوريکه مشاهده گرديد، آيت‌الله فيروزآبادي سخت در فعاليت است که به هر نحوي شده آيت‌الله کاشاني را با دکتر مصدق آشتي بدهد.57

رمز پيروزي صنعت ملي شدن نفت در ايران در يک چيز نهفته بود: اتحاد ميان آيت‌الله کاشاني و دکتر محمد مصدق و رمز شکست نيز در جدا شدن آنها خلاصه مي‌شود.

جناح مذهبي کاشاني و آيت‌الله العظمي بروجردي

آيت‌الله بروجردي بعنوان مرجع عالي‌قدر تقليد اکثريت مردم در آن زمان بود به صورتي که تقريباً تنها رهبر ديني مردم شناخته مي‌شد و سعي مي‌کرد کشتي حوزه علميه را از ميان تلاطم‌هاي درياي سياست به سلامت عبور دهد. حوزه در دوران رضاخان بشدت آسيب‌ ديده و ضعيف شده بود براي باروري و بازگشت به گذشته قدرتمند خود نياز به مراقبت جدي داشت. در عين حال آيت‌الله بروجردي نحوه ورودش به مسائل سياسي متفاوت از آقاي کاشاني بود و لذا برخي اين مسئله را به اختلاف‌نظر بين آن دو تعبير مي‌کردند.

گزارش مأمور ويژه حاکي است بطوري که در محافل روحانيون و طلاب علوم ديني شنيده شده، اختلاف نظري که از سابق بين آقاي آيت‌الله بروجردي و سيدابوالقاسم کاشاني وجود داشته، اخيراً شدت يافته و مخصوصاً نظر حوزه علميه قم نسبت به کاشاني خوب نمي‌باشد و طرفداران کاشاني در قم نيز عده قليلي بيش نيستند. به قرار مسموع، چهار روز پيش هم در قم بين طرفداران آيت‌الله بروجردي و سيدابوالقاسم کاشاني مشاجراتي رخ داده است.67

توضيح ناشر در اين زمنيه درست و خواندني است:

آيت‌الله سيدمحمدباقر طباطبائي يکي از شاگران مرحوم آيت‌الله بروجردي در اين باره فرموده‌اند: حضرت آيت‌الله بروجردي در زمان زعامت، به ايشان از حيث مالي کمک مي‌کردند ولي بعد سياسي، باعث شد که مقداري از هم دور شوند. آيت‌الله کاشاني انتظار داشنتد که ايشان هم مثل مرحوم آيت‌الله خوانساري هر زمان خواستند، اعلاميه بدهند که البته ايشان چنين نبودند و تکليف شرعي خود نمي‌دانستند.

آيت‌الله بروجردي از حضور روحانيت در مشروطه خاطره خوبي نداشتند. قضيه ملي شدن صنعت نفت هم براي ايشان چندان روشن نبود و مطمئن به نتايج آن نشده بودند. نسبت به آن فعاليتي نکردند. در اين باره فرمودند: «من قضايائي را که وارد نباشم و آغاز و پايان آن را ندانم و نتوانم پيش‌بيني کنم وارد نمي‌شوم. اين قضيه ملي شدن را نمي‌دانم چيست، چه خواهد شد و آينده در دست چه کسي خواهد بود.

البته روحانيت به هيچ وجه نبايد با اين حرکت مخالفت کند که اگر با اين حرکت مردمي مخالفت کند و اين حرکت ناکام بماند در تاريخ ايران ضبط مي‌شود که روحانيت سبب اينکار شد لذا به آقاي بهبهاني و علماي تهران نوشتم که مخالفت نکنند.» البته بيت و تشکيلات مرحوم آيت‌الله کاشاني با مرحوم آيت‌الله بروجردي، شديداً مخالف بودند و حتي عليه آيت‌الله بروجردي کار مي‌کردند، در حالي که آيت‌الله کاشاني يا در جريان نبودند يا اين که چه بسا ذهن ايشان را هم تا حدودي منحرف کرده بودند.77

آيت‌الله کاشاني از ابتداي نهضت ملي شدن صنعت نفت سعي در کشاندن آيت‌الله بروجردي به اين صحنه داشت. گزارشگر ويژه از سفر کاشاني به قم براي رايزني با علما جهت حمايت از نهضت ملي شدن نفت خبر مي‌دهد:

گزارش مأمور ويژه حاکيست که روز 24 ماه جاري پس از خاتمه جلسه جبهه ملي که با حضور سيدابوالقاسم کاشاني در منزل دکتر مصدق تشکيل شده بود، مقارن ساعت 22 آقاي کاشاني به اتفاق پسر خود و شمس قنات‌آبادي به قم رفته و پس از زيارت حضرت معصومه(س) شام و ناهار را در منزل آيت‌الله خوانساري صرف نمود.

صبح روز پنجشنبه آقاي آيت‌الله بروجردي و سپس عده‌اي از علماء روحانيون، طلاب و اصناف را ملاقات نموده، بعد از ظهر به سمت تهران حرکت و مقارن ساعت 16 به شهر وارد گرديده است.87

طبق گزارش مأمور ويژه در محافل روحانيون راجع به سفر کوتاه سيد ابوالقاسم کاشاني به قم اظهار مي‌دارند که زمينه اين مسافرت قبلاً از طرف جبهه ملي فراهم شده بود و کاشاني را به قم فرستادند تا به وسيله ايشان با آقاي آيت‌الله بروجردي ارتباط کامل و همکاري نزديک ايجاد نمايند و مي‌گويند تا اندازه‌اي هم در اين کار موفق شده‌اند و آقاي بروجردي به کاشاني و همراهان مشاراليه وعده داده‌اند که مردم را بنفع جبهه ملي تبليغ نموده و اين همکاري را ادامه دهند.97

مأمور ويژه گزارش مي‌دهد طبق اطلاع واصله روز 6 ماه جاري کاشاني پسر خود مصطفي را براي عيادت آيت‌الله بروجردي به قم فرستاده و ضمناً نامه‌اي را هم ارسال داشته که به امضاي آيت‌الله برسد گرچه از مفاد نامه مزبور هنوز اطلاعي بدست نرسيده، ولي نامه مزبور به امضاي آيت‌الله بهبهاني نيز رسيده و قصد دارند به امضاي جمعي از علما اعلام برسانند.08

در خصوص اختلاف بين آيت‌الله کاشاني و آيت‌الله بروجردي مي‌توان گفت بيشتر اختلاف بين طرفداران آنهاست تا خود آنها مثلاً:

در ميان طلاب طرفدار آقاي بروجردي و طرفداران آيت‌الله کاشاني در قم اختلافات شديد حاصل گرديد که منجر به زد و خورد گشته و اکنون چند روزي است که آخوندهاي طرفدار بروجردي از دخول طرفداران کاشاني در صحن مدرسه جلوگيري به عمل مي‌آورند و تمام درهاي ورودي را زير نظر گرفته‌اند.18

البته که جريان درگيري طلاب در قم، (مذکور در سند)، مربوط به فدائيان اسلام است که مقدمات اعتراض نسبت به آوردن جنازه رضاخان به قم را آماده مي‌کردند. در اين درگيري دو تن از اعضاي فدائيان اسلام بشدت مضروب شدند.

در ميان اين همه اسناد کتاب فقط يک جا آيت‌الله کاشاني بطور خصوصي و تلويحاً و کنايتاً از آيت‌الله بروجردي لب به شکايت مي‌گشايد و آن هم زماني است که آيت‌الله کاشاني در گفت و گو با پدر يکي از وعاظ دستگير شده مي‌گويد:

وظيفه منبري همين است که محمود [واعظ دستگير شده] انجام داده، خدا ان‌شاء‌الله او را حفظ کند. سپس کاشاني اظهار داشت من به تيمسار طرفه و چند نفر ديگر تلفن مي‌کنم بلکه او را آزاد نمايند. هر وقت آقا محمود بيرون آمد او را پيش من بفرست با او کار لازمي دارم.

سپس حاج سيدجواد سدهي اظهار داشت به جدت قسم يک کارهائي در سازمان [ساواک]، با مردم بيچاره انجام مي‌دهند که جگر انسان کنده مي‌شود و يک مقررات‌هائي دارد که انسان مات و مبهوت مي‌شود. کاشاني اظهارداشت اين مسلمان‌کشي‌ها را به حاج آقاحسين بروجردي بگوئيد من خوب مي‌دانم.28

پس از اعدام نواب صفوي، فرمانداري نظامي آيت‌الله کاشاني را به اتهام مشارکت در قتل رزم‌آرا به فرمانداري نظامي جلب و بازداشت مي‌کند. در اين هنگام که ممکن بود حتي ايشان اعدام شود فرزندان کاشاني به آيت‌الله بروجردي مراجعه مي‌کنند و آيت‌الله بروجردي در استخلاص آيت‌الله کاشاني سنگ تمام مي‌گذارد.

مرحوم آيت‌الله العظمي فاضل لنکراني در اين باره چنين مي‌گويد:

مرحوم آيت‌الله بروجردي، خدمات زيادي به آيت‌الله کاشاني کردند، از جمله دو خدمت بزرگ: يکي اين که پس از شکست دکتر مصدق و آيت‌الله کاشاني، دستگاه تصميم به محاکمه و اعدام آيت‌الله کاشاني داشت اين چيزي بودکه آن روزها، قراين، به خوبي نشان مي‌داد.

تنها کسي که از موضع قدرت به مخالفت برخاست، آيت‌الله بروجردي بود. حتي برخي از افراد مخالفت‌هاي تشکيلات آيت‌الله کاشاني را، به آيت‌الله بروجردي گوشزد کردند، اما ايشان در پاسخ فرمودند: «من همه اينها را مي‌دانم ولي اجازه نمي‌دهم مجتهدکشي باب شود» آن قدر پافشاري نمودند تا جلو مسأله را گرفتند.

دوم اين که، مرحوم آيت‌الله کاشاني در اين اواخر، زندگي بسيار تلخي داشت حتي براي امرار معاش هم در مضيقه بود. ولي مرحوم آيت‌الله بروجردي به ايشان کمکهاي مادي درخور توجهي مي‌کرد. اين قضيه را من از مرحوم آيت‌الله کاشاني بالواسطه شنيده‌ام که فرمود: «مبلغ دوازده هزار تومان بدهکار شده بودم و متحير بودم چگونه آن را بپردازم.

در اين فکر بودم که، درب منزل را زدند درب را که باز کردم، ديدم شخصي از طرف آيت‌الله بروجردي پاکتي برايم آورده است. پاکت را گرفتم وقتي پاکت را باز کردم، ديدم دوازده هزار تومان پول (آن وقتها دوازده هزار تومان پول بسياري بود) داخل پاکت است.» در هر صورت، آيت‌الله بروجردي نسبت به آيت‌الله کاشاني عنايت داشت. گرچه بيت آيت‌الله کاشاني برخورد خوبي با آيت‌الله بروجردي نداشت.38

چند سند زير گلچين شده اسناد مربوط به اين قضيه است.

مأمور ويژه گزارش مي‌دهد: فعاليت سيدمحمد کاشاني فرزند آيت‌الله کاشاني براي استخلاص پدرش ادامه دارد، روز گذشته به اتفاق سيدعبدالله فرزند آيت‌الله بهبهاني، آيت‌الله نوري را ملاقات و همچنين تصميم دارد روز پنجشنبه 12/11/34 جهت ملاقات آيت‌الله بروجردي به قم عزيمت نمايد.48

اطلاعيه

مأمور ويژه گزارش مي‌دهد: سيدمحمد کاشاني به اتفاق همراهان ساعت 15 روز 14/11/34 از قم مراجعت و بطوريکه در منزل آقاي کاشاني شنيده شد، نامه بکلي محرمانه‌اي، آيت‌الله بروجردي به پيشگاه اعليحضرت همايون شاهنشاهي معروض و وسيله آقاي ظهيرالاسلام تقديم کرده‌اند و مي‌گويند آيت‌الله بروجردي فرموده‌اند هرگاه بيش از اين رفع مزاحمت آقاي کاشاني تأخير نمايند خودم به تهران خواهم رفت.58

بالاخره تلاشها نتيجه داد و آيت‌الله کاشاني در 23/12/1334 با سپردن التزام عدم خروج از حوزه قضايي تهران آزاد شد.

وزارت کشور

شهرباني کل کشور

تيمسار فرمانداري نظامي تهران

اطلاعيه واصله حاکي است سيدابوالقاسم کاشاني تصميم دارد برخلاف تعهد سپرده در ايام عيد به عنوان ديدن حضور آيت‌الله بروجردي به قم مسافرت کند. مراتب جهت استحضار اعلام مي‌گردد.

رئيس اداره اطلاعات – مهندس غفاري68

در موارد ديگر نيز زماني که آيت‌الله کاشاني احضار مي‌شده است به آيت‌الله بروجردي خبر مي‌داده‌اند.

وزارت جنگ

اطلاعيه

«از طرف شعبه 3 دادگستري تهران احضاريه‌اي براي آيت‌الله کاشاني صادر و فرستاده شده که ساعت 8 صبح روز دوشنبه 12/6/35 در بازپرسي حاضر کردند. آقاي کاشاني عين برگ احضاريه را وسيله سيدمحمد کاشاني و شيخ‌محمود خليلي به قم فرستادند که به نظر آيت‌الله بروجردي برسانند.

آقاي کاشاني در نظر دارند روز دوشنبه 12/6/35 با عده زيادي از دوستان و بستگاه خود به دادگستري بروند.78

در آخرين سند ( همان؛ ص 857، تاريخ: 24/7/36 ) مربوط به موضع آيت‌الله کاشاني نسبت به آيت‌الله بروجردي در کتاب، که يک سال ونيم بعد است، آيت‌الله کاشاني از درج و چاپ نامه‌اي که عليه آيت‌الله بروجردي نوشته شده با زبان ديپلماسي جلوگيري مي‌نمايد.

کاشاني و نواب صفوي

فدائيان اسلام به رهبري سيدمجتبي نواب صفوي در سال 1324 طي اعلاميه‌اي موجوديت خود را اعلام کردند. در آن اعلاميه، شهادت، انتقام و قصاص را راه نهضت و برادري، استقامت و اتحاد را به عنوان خطوط کلي و هدف، را رسيدن به حاکميت اسلامي و قرآن معرفي نمودند.

در سال 1329 نواب صفوي با چاپ و انتشار جزوه‌اي تحت عنوان راهنماي حقايق و با شعار «الاسلام يعلو و لايعلي عليه» اهداف، اصول و شيوه‌هاي سياسي و برنامه حکومت اسلامي مورد نظر خود را که در حقيقت منشور فدائيان اسلام بود عرضه نمود. اين کتاب جزء به جزء ساختار حکومتي مورد نظر فدائيان اسلام را بحث کرده و از وزارتخانه‌هاي مختلف با وظايف ديني نام برده است.

مهمترين نقش سياسي فدائيان اسلام در اوج نهضت ملي شدن صنعت نفت و موفقيت آيت‌الله کاشاني و دکتر محمدمصدق ظاهر گرديد. نواب صفوي در جريان نهضتي که آيت‌الله کاشاني رهبري آن را بعهده گرفته بود نقش مؤثري ايفا نمود. حمايت از فلسطين و مبارزه با صهيونيسم و اشغالگران فلسطين نيز يکي از محورهاي مشترک همکاري بين مرحوم آيت‌الله و فدائيان اسلام بود.

ترور هژير، که به عقيده فدائيان اسلام عقل منفصل شاه بود، به دست يکي از اعضاء فدائيان اسلام به نام سيدحسين امامي، نهضت نواب صفوي را وارد مرحله جديدي در صحنه سياسي ايران کرد. رزم‌آرا نخست‌وزير وقت نيز در تاريخ 14/12/1329 در مجلس ترحيمي که به مناسبت فوت آيت‌الله فيض در مسجد شاه (سابق) برگزار شده بود به دست خليل طهماسبي ترور شد. اين ترور راه ملي کردن صنعت نفت و نخست‌وزيري مصدق را هموار کرد.

آيت‌الله کاشاني از بازوي نيرومند فدائيان اسلام به عنوان يک عامل فشار در پيشبرد اهداف نهضت استفاده کرد. اما همکاري فدائيان اسلام با آيت‌الله کاشاني به معناي موافقت و همسوئي و خط مشي نبود زيرا فعاليت کاشاني بيشتر در چارچوب نظام مشروطه و قانون اساسي بود و نواب صفوي شکستن اين قالب‌ها و برپايي حکومت ديني را از اهداف اساسي و عمليات سياسي- نظامي خود قرار داده بود.

اعتقاد فدائيان اسلام بر اين بود که به جاي شعارهاي ملي، بايد شعارهاي اسلامي مطرح گردد و حکومت قوانين الهي و قرآن جايگزين قوانين ديگر شود.

در صورتي که آيت‌الله کاشاني افکار و انديشه‌هاي نواب صفوي را تند و افراطي و اهداف فدائيان اسلام را حداقل در آن شرايط غيرقابل تحقق مي‌دانست.

با نخست‌وزيري مصدق، اختلاف بين نواب و کاشاني آغاز شد. نواب مي‌خواست به سرعت احکام اسلامي پياده شود اما آيت‌الله کاشاني حل مسئله نفت را اولويت اساسي مي‌دانست.

مأمور ويژه گزارش مي‌دهد روز 22 ماه جاري در منزل کاشاني شيخ مهدي دولابي، شيخ مولائي، پسر بزرگ کاشاني و عده ديگري بوده‌اند که در دست بعضي‌ها از اعلاميه‌هاي نواب صفوي مشاهده مي‌شده برخي نسبت به نواب صفوي بدگوئي مي‌کرده‌اند و عده‌اي هم جبهه ملي را مقصر شناخته مي‌گفته‌اند اگر در جبهه ملي کارهاي ناشايستي نبود، عبدالقدير آزاد استعفا نمي‌داد.

گويا بعضي اشخاص در نظر دارند دکتر بقائي را واسطه قرار دهند که بين کاشاني و نواب صفوي را اصلاح دهد. در محل مزبور گفته مي‌شده دکتر بقائي قصد داشته در روزنامه شاهد بر عليه نواب صفوي مطالبي درج کند ولي عده‌اي مانع شده‌اند مي‌گويند احتمال دارد روز جمعه کاشاني با پسر بزرگ خود به قم بروند. اظهار عقيده مي‌شود که علت اختلاف کاشاني و نواب صفوي عدم اقدام کاشاني در مورد آزادي زندانيان فدائيان اسلام مي‌باشد.

طرفداران نواب صفوي مي‌گويند پس از زمامداري دکتر مصدق که از دوستان کاشاني است، مي‌بايستي زندانيان مزبور فوراً آزاد شوند ولي بر عکس با اينکه تضمين هم داده شده قرار ششماه زنداني براي آنان صادر گرديده است. ساعت 22 حاضرين منزل کاشاني، متفرق شده‌اند.88

38 روز پس از نخست‌وزيري مصدق‌السلطنه، در روز 13 خردادماه 1330، سيدمجتبي نواب صفوي رهبر فدائيان اسلام بوسيله مأموران آگاهي دستگير و زنداني گرديد.

بهانه اين بازداشت شکايت مشروب‌فروشهاي ساري از نواب صفوي به سبب نهي از منکر وي بود. نواب مدت بيست ماه در حکومت مصدق زنداني بود و چون آيت‌الله کاشاني تا مدتها به شدت از مصدق دفاع مي‌کرد، اين امر مشکلات بسياري براي ايشان ايجاد کرد.

مأمور ويژه گزارش مي‌دهد روز 15/3/30 در روضه خواني منزل کاشاني قرار بوده حاج محقق براي وعظ بيايد. چون نامبرده نيامده شيخ‌باقر نهاوندي بالاي منبر رفته ضمن اظهار اينکه خارج از احکام الهي و قوانين مذهبي مطالب ديگري نخواهد گفت، موعظه نموده است.

در مجلس مزبور صحبت مي‌کرده‌اند که فدائيان اسلام از دستگيري نواب صفوي فوق‌العاده عصباني هستند و دکتر بقائي و کاشاني را باعث مي‌دانند و يکنفر علاوه مي‌کرده گويا کاشاني به نواب صفوي پيغام داده بوده که دستور داده شده است شما را تعقيب نکنند در نتيجه نواب اغفال و دستگير شده است. از قرار معلوم سيد شمس قنات‌آبادي به کسان خود دستور داده کمتر به خانه کاشاني بروند چون ممکن است در آنجا با افراد فدائيان اسلام روبرو شده و جرياناتي پيش آيد که باعث برهم خوردن مجلس گردد. کاشاني هم از افراد منتسب به فدائيان ظنين مي‌باشد و اين اشخاص را بدون بازرس بدني نزد کاشاني راه نمي‌دهند. ساعت 24:30 جلسه خاتمه يافته است.98

خواسته فدائيان اسلام از آيت‌الله کاشاني درخصوص اجراي احکام اسلام و بي‌حجابي زنها و... در سند زير منعکس شده است.

... در آنجا مذاکره مي‌کرده‌اند چند نفر از کاشاني سئوال کرده‌اند قبل از دکتر مصدق عقيده داشتيد که بايد زنها از ادارات اخراج شوند حالا چرا اقدام نمي‌کنيد.

جواب داده فعلاً قضيه نفت در پيش است هيچ اقدام ديگري صلاح نيست چون هم‌اکنون در حدود 10000 نفر زن در ادارات کار مي‌کنند اينها هرکدام چند نفر بسته و قوم و خويش دارند اگر آنها را اخراج کنيم، عده زيادي ناراضي ايجاد خواهد شد.

بعد از خاتمه قضيه نفت دکتر مصدق را وادار خواهيم کرد چند لايحه به مجلس بدهد که يکي موضوع زنها و ديگري لايحه مسکرات مي‌باشد.09

آيت‌الله کاشاني در جائي نسبت به نواب صفوي چنين مي‌گويند:

سيد، جوان بود، تندي مي‌کرد، ما درگير ملي شدن صنعت نفت بوديم که ايشان پا را توي يک کفش کرده بود که همه احکام اسلام اجرا شود. ما هم مي‌گفتيم اجازه بدهيد دست انگليس کاملاً قطع شود و بعد کم کم اقدام مي‌کنيم ولي او از ما رنجيد، گويا که ما قصد نداريم احکام اسلام را اجرا کنيم. من هر چه به اين سيد گفتم قتل رزم‌آرا را گردن نگيريد و عامل را هم خليل معرفي نکنيد، زير بار نرفت...19

اما با اين حال توصيه و تأکيد شديد آيت‌الله کاشاني به طرفدارانشان، خوشرفتاري و همکاري با فدائيان اسلام بود.

عده از اطرافيان کاشاني راجع به فدائيان اسلام صحبت کرده و مي‌گفته‌اند نامبردگان مي‌خواسته‌اند دکاکين مشروب‌فروشي خيابان بوذرجمهري و سيروس را غارت کنند. مشروب‌فروش‌ها از قضيه مطلع و دکاکين خود را بسته‌اند و کاشاني دستور داده حتي‌الامکان با فدائيان اسلام خوشرفتاري و همکاري کنيد چون محاکمه خليل طهماسبي نزديک بوده و وجود آنها براي اين محاکمه و ساير قضايا لازم مي‌باشد.29

آيت‌الله کاشاني نسبت به تبرئه خليل طهماسبي فعاليت زيادي کرد.

مأمور ويژه گزارش مي‌دهد: عصر روز گذشته عده‌اي از اطرافيان آقاي کاشاني در منزل ايشان بوده حاج‌عباس و تورچي نامان آنجا آمده و حاجي عباس مي‌گفته فدائيان اسلام جلسه‌اي تشکيل و نامه‌هاي تهديد‌آميزي به دولت نوشته‌اند و آزادي نواب صفوي را خواستار شده‌اند.

نامبرده مي‌گفته چند نفر از فدائيان اسلام که ذوالفقاري را هم يک نفر از آنها قلمداد نموده، از جمعيت مزبور کناره‌گيري و نزد کاشاني آمده و عذرخواهي کرده‌اند. از طرفي هم جمعيت فدائيان اسلام کاغذي به کاشاني نوشته و در مورد اينکه براي آزادي خليل طهماسبي اقدامي نمي‌کند، او را استيضاح کرده‌اند و علاوه نموده‌اند اگر نسبت به آزادي او اقدام نکنيد دست به اقدامات ديگري خواهيم زد و آقاي کاشاني هم براي اينکه ممکن است اقدامات فدائيان اسلام به ضرر خليل طهماسبي تمام شود، جواب داده قول مي‌دهم در محاکمه، او را تبرئه و فقط به چند روز زنداني محکوم خواهند کرد.

بعضي از اطرافيان کاشاني مي‌گفته‌اند نبايستي فرصت را از دست داد و تا زمانيکه آقاي دکتر مصدق نخست‌وزير است، بايد تکليف خليل را معين نمود. برادر خليل طهماسبي نزد کاشاني رفته، به او هم جواب داده شده سعي مي‌کنم محاکمه طهماسبي زودتر با حضور هيأت منصفه شروع شود.39

طبق گزارش مأمور ويژه چون روز گذشته در خانه آقاي کاشاني بسته بوده و کسي به آنجا رفت و آمد نداشته‌اند، نامبرده با چند نفر از طرفداران آقاي کاشاني به مجمع مسلمانان مجاهد رفته‌اند در آنجا صحبت مي‌کرده‌اند که ...

راجع به نواب صفوي و خليل طهماسبي مي‌گفته‌اند چند نفر از مجاهدين اسلام براي ملاقات نزد خليل طهماسبي رفته و از او خواهش کرده‌اند که از ملاقات با فدائيان اسلام خودداري کند. عده‌اي از حاضرين با اين عمل مخالف بوده و مي‌گفته‌اند آقاي کاشاني هميشه توصيه مي‌نمايد که علناً با فدائيان اسلام مخالفت نکنيد و به آنها روي خوش نشان دهيد.49

اما فدائيان اسلام، که از زنداني بودن رهبر خود وخليل طهماسبي ناراحت بودند، با کاشاني و مصدق مخالف شده بودند.

طبق گزارش مأمور ويژه، به طوري که کسب اطلاع نموده، دوستداران آيت‌الله بهبهاني و سيدالعراقين، نايب‌التوليه سابق مدرسه روحاني سپهسالار براي تقويت فدائيان اسلام اقدام مهمي مي‌نمايند، در نظر دارند با توسعه سازمان جمعيت مزبور مانع بسط نفوذ آقاي کاشاني در ايران و خاورميانه گردند. اکنون فدائيان اسلام مشغول تبليغ شديد عليه دکتر مصدق و آقاي کاشاني هستند و قرار است در آينده هم تظاهرات مهمي در اين مورد به عمل آورند و جريان امر به وسيله مخبرين خارجي جهت شکست آقاي کاشاني در کشورهاي خاورميانه منعکس گردد.59

حتي آيت‌الله کاشاني از عصبانيت فدائيان اسلام نسبت به خود بيمناک بود. دو سند زير کاملاً گوياي اين مطلب است است:

مطابق گزارش مأمور ويژه روز گذشته چند نفر از اطرافيان کاشاني به منزل او آمده و بطوريکه اظهار مي‌داشته‌اند کاشاني در نظر داشته است به مناسبت تمام شدن تعميرات امامزاده يحيي به آنجا بروند ولي بعداً شمس‌الدين قنات‌آبادي و آقارضا کفاش به ايشان اطلاع داده‌اند که گويا چند نفر از فدائيان اسلام خيال سوءقصد نسبت به آيت‌الله دارند لذا آقاي کاشاني از رفتن به آنجا خودداري و آقامصطفي پسر خود را فرستاده است.69

غلامحسين نام، اظهار داشته است آقاي کاشاني در نظر داشتند مطابق معمول سنواتي، نماز عيد قربان را ادا نمايند ولي چون اطلاعي رسيد که فدائيان اسلام خيال سوءقصد دارند از اين قدام منصرف شده‌اند. ساعت 21:30 حاضرين متفرق گرديده‌اند. مطابق اطلاعي که بعداً رسيده آيت‌الله از خواندن نماز عيد قربان منصرف شده است.79

آيت‌الله افرادي را واسطه مي‌کند تا روابط دوستانه دوباره برقرار شود:

مأمور ويژه گزارش مي‌دهد: روز گذشته عده‌اي از طرفداران کاشاني در منزل ايشان حضور داشته و راجع به مسافرت آقاي دکتر مصدق مذاکره و مي‌گفته‌اند از قرار معلوم دو روز قبل، آقاي نخست‌وزير از رفتن به آمريکا منصرف شده بود ولي بعد با عده‌اي از نمايندگان مذاکرده و تصميم گرفته شخصاً به آمريکا بروند و اسناد راجع به مداخله انگليسها در امور داخلي ايران همراه خواهد برد ممکن است دکتر متين دفتري و دکتر شايگان هم همراه ايشان بروند در اين موقع طباطبائي وارد آنجا شده و از او پرسيده‌اند، قرار بود شما براي مودت دادن فدائيان اسلام برويد چطور شد؟ جواب داده پس از مذاکره تصميم گرفتند شهرباني مستقيماً براي اعاده تبعيد شدگان اقدام نمايد.89

جالب‌ترين سند نقش منافقاني مانند متين دفتري است:

مأمور ويژه گزارش مي‌دهد بطوريکه از طرفداران شمس قنات‌آبادي شنيده شده، در ظرف چند روز اخير بين دکتر متين دفتري و اعضاء مؤثر جمعيت فدائيان اسلام، چند جلسه ملاقات بعمل آمده و درباره مشي سياسي و مبارزه جمعيت فدائيان که در آينده شروع مي‌شود مذاکراتي نموده‌اند. دکتر متين دفتري به آنها اظهار مي‌دارد که آقاي کاشاني و جناب آقاي دکتر مصدق هرگز به آزادي خليل طهماسبي اقدام نمي‌کنند فقط براي جلب رضايت شما گاهگاهي صحبت از تصويب لايحه آزادي مشاراليه مي‌نمايند.

شما بايستي نسبت به آقاي کاشاني و دولت، رويه شديدتري اتخاذ نموده و مانند سابق جداً وارد مبارزه شويد. در خاتمه آقاي دکتر متين دفتري قول هرگونه مساعدت را به آنان داده است.99

آيت‌الله کاشاني در تاريخ 16/5/1331 رئيس مجلس شد و در همان روز اول رياستش، به کوشش وي ماده واحده‌اي تصويب شد که به دليل ثبوت خيانت رزم‌آرا به ملت ايران، خليل طهماسبي به عنوان قهرمان ملي شناخته شده، عفو و آزاد گردد.

در 14 بهمن 1331، پس از بيست ماه بازداشت بالاخره نواب هم از زندان آزاد شد.

از آنجايي که آزادي نواب مصادف با اختلافات کاشاني و مصدق بود نواب سعي مي‌کرد بر ضدّ آيت‌الله کاشاني کاري نکند.

مأمور ويژه گزارش مي‌دهد روز گذشته در منزل آقاي آيت‌الله کاشاني چند نفر ضمن صحبت اظهار داشته‌اند عبدالله کرباسچيان، مدير روزنامه نبرد ملت، و يکي از افراد فعال جمعيت فدائيان اسلام اخيراً از جمعيت مزبور کناره‌گيري و استعفا نموده و علت آنرا اينطور بيان مي‌کردند که کرباسچيان تصميم داشته اعلاميه‌اي عليه آقاي کاشاني منتشر سازد ولي نواب صفوي که در اثر وساطت عده‌اي اخيراً تا حدي نسبت به کاشاني خوشبين شده است، مانع از اين عمل مي‌شود و اين امر سبب گرديده که کرباسچيان از فدائيان اسلام جدا شده و گويا به خارج تهران رفته است.001

در عين حال نواب سعي مي‌کرد فاصله خود را با آيت‌الله کاشاني حفظ کند.

مأمور ويژه گزارش مي‌دهد طبق اطلاع حاصله فعاليت عده‌اي از اطرافيان آيت‌الله کاشاني براي ايجاد زمينه همکاري جمعيت فدائيان اسلام و ملاقات نواب صفوي رهبر جمعيت مزبور با آيت‌الله کاشاني نتيجه مثبت و رضايتبخش نداده و نواب صفوي حاضر نشده است مجدداً با آقاي کاشاني همکاري صميمانه بنمايد.

ضمناً واحدي و صرافان که از فعالين جمعيت فدائيان اسلام هستند عقيده دارند که بايد مجدادا فدائيان اسلام به آيت‌الله کاشاني نزديک شوند ولي نواب صفوي جداً با اين موضوع مخالف کرده است. شنيده شده که بر اثر تماسهاي اخير و ملاقات‌هاي پي در پي طرفداران آقاي کاشاني بالاخره قرار شده است که واحدي، از صف فدائيان اسلام به ظاهر خارج و با تشکيل جمعيتي به نام ديگر، زمينه همکاري با طرفداران آقاي کاشاني را فراهم سازد.101

فعاليت براي آشتي نواب و کاشاني ادامه دارد

مأمور ويژه گزارش مي‌دهد فعاليت مجدد طرفداران کاشاني و جمعيت فدائيان اسلام براي جلب نظر متعصبين مذهبي سبب شده است که باز هم عده‌اي از کسبه و اصناف بازار که از چند ماه قبل در صف مخالف کاشاني قرار گرفته بودند، وارد جرگه او شده و همه شب از ساعت 19 در منزل وي براي همکاري با نامبرده اجتماع کنند.

استاد علي نام، راجع به جمعيت فدائيان اسلام گفته است، برادر خليل طهماسبي که از طرفداران کاشاني و در جلسات فدائيان اسلام نيز شرکت مي‌کند، سعي دارد فدائيان اسلام را با کاشاني آشتي دهد تا فرصتي براي شمس قنات‌آبادي نماند که مجدداً به کاشاني نزديک شود.201

پس از واقعه 28 مرداد دانشمندان و بزرگان جهان اسلام براي مقابله با انتقال اراضي مسمانان به يهودي‌ها، اقدام به تشکيل کنگره بزرگ اسلامي در شهر بيت‌المقدس نمودند، نواب صفوي هم از ايران دعوت شد. او در يازدهم شهريور ماه 1332 به اين سفر رفت.

در همين سفر، وي از بيت‌المقدس نامه‌اي براي آيت‌الله کاشاني نوشت:

مأمور ويژه گزارش مي‌دهد: از افراد فدائيان اسلام شنيده شده نواب صفوي طي نامه‌اي که از بيت‌المقدس براي آيت‌الله کاشاني ارسال داشته، از مشاراليه تقاضا نموده است که در انتخابات دوره هجدهم دخالت بنمايد و فدائيان اسلام هم در اين مورد از ايشان پشتيباني خواهند کرد.301

در پي مرگ مشکوک سيدمصطفي کاشاني، فرزند آيت‌الله، در مجلس ختم وي در 25 آبان 1334حسين علاء نخست‌وزير وقت به دست يکي از فدائيان اسلام بنام مظفرعلي ذوالقدر ترور شد ولي جان سالم به در برد. حسين علا قرار بود به بغداد رفته و پيمان سنتو را از طرف ايران امضا نمايد.

موضوع: فدائيان اسلام و طرفداران آيت‌الله کاشاني

گويا اغلب طرفداران آيت‌الله کاشاني با فدائيان اسلام همکاري مي‌نمايند يعني هم طرفدار کاشاني هستندو هم طرفدار نواب صفوي مي‌باشند. روز پنجشنبه 25/8/1334 در مجلس ختم سيدمصطفي کاشاني در شبستان، عده‌اي در دو طرف شبستان صف کشيده بودند که نصف آنها طرفدار کاشاني و نصف ديگر، از فدائيان اسلام بودند و اين افراد بعد از تيراندازي از طرف ضارب «مظفر علي ذوالقدر» به طرف نخست‌وزير، مي‌خواستند بعنوان اينکه ضارب را کتک کاري نمايند او را فرار دهند ولي به علت تسلط مأمورين انتظامي نتوانسته‌اند منظور خود را انجام دهند. پناهنگاه فدائيان اسلام گويا ناحيه دولاب مي‌باشد.401

اکثر سران جمعيت فدائيان اسلام در پي اين ترور نافرجام توسط مأمورين فرمانداري نظامي تهران دستگير شدند.

آيت‌الله کاشاني ديگر در شرايطي نيست که بتواند براي آزادي آنان کاري کند.

مأمور ويژه گزارش مي‌دهد: آقاي سيدابوالمعالي فرزند آيت‌الله کاشاني چند مرتبه از آيت‌الله راجع به آزادي نواب صفوي رهبر فدائيان اسلام تقاضا نمودند که از نامبرده رفع مزاحمت بشود. آيت‌الله بعد از اينکه حملاتي به نواب صفوي کردند، گفتند به حرف بنده هيچکس ترتيب اثر نخواهد داد و با هيچ مقامي هم درباره آزادي ايشان روبرو نخواهم شد.501

يک سال بعد، آيت‌الله درباره فدائيان اسلام چنين مي‌گويد:

ساعت 10 صبح روز 10/10/35، سه نفر از بازرگانان بازار که با آقاي کاشاني سابقه دوستي دارند، مشاراليه را در منزل پامنار ملاقات و درباره وضع بازار و داد و ستد تجار صحبت کردند سپس رشته صحبت به مبارزات چند ساله جمعيت فدائيان اسلام و رهبر آن نواب صفوي شد و از مرگ آنها اظهار تأسف نمودند، آقاي کاشاني گفتند آنها بسيار مردان با شهامتي بودند، به انتظار روزي مي‌باشم که خود آن بي‌گناهان دامن قاتلين آنها را بگيرد و اگر خدا عمري داد، خودم انتقال خون آنها را خواهم گرفت.601

در سند بعدي ايشان مي‌گويد هر وقت ياد آنها مي‌افتد حالش منقلب مي‌شود:

ساعت 10 صبح روز 7/1/37 آيت‌الله شيخ‌محمد صادقي، سروان سابق شهرباني درميشيان، حاج‌احمد صالحي و طيب حاج رضائي که از دوستان آيت‌الله کاشاني مي‌باشند، به منزل او رفتند. آيت‌الله صادقي و درميشيان مدت 40 دقيقه درباره آزادي سروان صادقي افسر سابق شهرباني و جريان بازداشت خودشان صحبت مي‌نمودند.

آيت‌الله کاشاني اظهار مي‌داشت، در دو سال قبل که سروان صادقي جزو ليست افسران محکوم به اعدام بوده، بوسيله تلفن با سرلشگر آزموده تماس گرفتم، خيلي به او بد گفتم، آزموده به من قول داد که سروان صادقي اعدام نخواهد شد، من مي‌دانم که اکثراً اين بيچاره‌ها که اعدام شدند توده‌اي نبودند، اين زمامداران جاني براي اينکه ارباب را اغفال کنند، عده‌اي را بدون جهت اعدام کردند، عاقبت هم خون اين بيچاره‌ها دامن اين جانيان را خواهد گرفت و به بدترين وضعي دچار خواهند شد. مثلاً مرحوم نواب صفوي، سيد عبدالحسين واحدي، سيدمحمد واحدي و خليل طهماسبي چه جرمي داشتند که آن بيچاره‌ها را با آن وضع از بين بردند، هر موقع يادم مي‌آيد، حالم منقلب مي‌شود.

سپس سروان سابق درميشيان اظهار داشت در زندان قصر افسران زنداني سياسي موقعي که نماز مي‌خواندند، مورد خشم افسر نگهبان زندان قرار مي‌گرفتند و آنها را شلاق زدند، کارهائي با مردم در زندان مي‌کردند که از گفتن آنها شرم دارم. پس از آن آيت‌الله گفت صبر کنيد ان‌شاءالله تمام کارها درست خواهد شد. ساعت 1 بعد از ظهر حاضرين آنجا را ترک گفتند. ضمناً طيب حاج رضائي چهار صندوق ميوه به منزل آيت‌الله برد.701

در همانروز اعلام اعدام نواب و يارانش يعني روز 27 دي 1334 آيت‌الله کاشاني نيز به اتهام مشارکت در قتل رزم‌آرا و همکاري با فدائيان اسلام بازداشت مي‌شود.

مأمور ويژه گزارش مي‌دهد: ساعت 14:30 روز 27/10/34 سرهنگ سپه‌پور به اتفاق دو نفر افسر در پامنار آيت‌الله کاشاني را ملاقات و به ايشان اظهار داشتند که تيمسار بختيار جنابعالي را جهت امر مهمي خواسته‌اند آقاي کاشاني اظهار داشتند اگر تيمسار بختيار با من کاري دارند، به منزل بيايند آمدن بنده با شما توهين به من است مگر مرا روي زمين بکشند و ببرند. بالاخره پس از مذاکرات مفصلي که بين نامبردگان شد، آيت‌الله حاضر شدند که به فرمانداري نظامي بروند و بطوريکه در منزل آيت‌الله کاشاني شنيده شد براي آيت‌الله قرار بازداشت صادر گرديد است.801

آيت‌الله‌العظمي بروجردي همانگونه که گفتيم قدم جلو مي‌گذارد و تهديد مي‌کند: «هرگاه در رفع مزاحمت از آقاي کاشاني تأخير نمايند خودم به تهران خواهم رفت.»901

آيت‌الله کاشاني در 23/12/1334 با سپردن التزام عدم خروج از حوزه قضايي تهران آزاد شد و بقيه بازپرسي از ايشان و در منزلشان انجام مي‌شد:

اطلاعيه

«مأمور ويژه گزارش مي‌دهد.

ساعت 17:30 روز 11/1/35 آقاي مصطفوي و آقاي فرهنگي بازپرس شعبه 3 دادگستري که پرونده قتل مرحوم رزم‌آرا را رسيدگي مي‌نمايد، آيت‌الله کاشاني را ملاقات و طبق دستور سيدمحمد کاشاني، اطاق خلوت و قريب يک ساعت محرمانه مذاکره نمودند.011

ساعت 12 روز 12/2/35 آقاي فرهنگي بازپرس شعبه 3 دادگستري که پرونده قتل مرحوم تيمسار سپهبد رزم‌آرا را رسيدگي مي‌نمايد، در منزل آيت‌الله کاشاني حاضر و مدت دو ساعت با حضور آقايان مصطفوي و دکتر شروين بطور محرمانه مذاکره و خلاصه پاسخ‌هاي آقاي کاشاني از طرف بازپرس در چند صفحه يادداشت گرديد.111

گفتني است که قضيه قتل رزم‌آرا ابهاماتي داشت، حتي بعضي معتقد بودند دربار از ترس کودتاي رزم‌آرا، با برنامه‌ريزي قبلي (با استفاده از اطلاعات سري)، از فرصت استفاده کرده و رزم‌آرا بوسيله يکي از محافظانش خلاص شده است. براي همين عليرغم اقرار خليل طهماسبي حتي در ماده واحده مصوب نيز اين ابهام با کلمه «هرگاه» به چشم مي‌خورد:

ماده واحده - چون خيانت حاج‌علي رزم‌آرا برملت ايران ثابت گرديده هرگاه قاتل او استاد خليل طهماسبي باشد به موجب اين قانون مورد عفو قرار مي‌گيرد و آزاد مي‌شود (صورت مشروح مذاکرات مجلس روز پنجشنبه 16 امرداد 1331 نشست 24 روزنامه رسمي کشور شاهنشاهي ايران)

از اين رو آيت‌الله نيز در مصاحبه‌اي که مي‌داند منتشر نخواهد شد به اين ابهام اشاره مي‌کند:

مأمور ويژه گزارش مي‌دهد: ساعت 10 صبح روز 11/6/35 آقاي دولتشاهي مخبر روزنامه هفتگي، در منزل پامنار، آقاي آيت‌الله کاشاني را ملاقات کرد. پس از اينکه مخبر مجله نظر آقاي کاشاني را درباره سياست دولت و پرونده قتل رزم‌آرا سئوال نمود، آقاي کاشاني چنين گفتند:

من هر چه بگويم که شما نمي‌توانيد در مجله درج کنيد. هرگاه دولت اجازه مي‌داد در بازپرسي روز دوشنبه 19/6/35 که بايستي در بازپرسي حاضر شوم جلسه عمومي، با حضور مردم بود مي‌گفتم که قاتل رزم‌آرا کيست.

بطوريکه در زندان لشگر زرهي در بازجوئي به تيمسار آزموده گفتم که خليل طهماسبي به هزار دليل قاتل رزم آرا نيست و قاتل رزم آرا کساني هستند که محمد مسعود مدير روزنامه «مرد امروز» را کشتند. تيمسار آزموده از من پرسيد که به نظر شما تيمسار رزم‌آرا چه جور آدمي بود جواب دادم شخصي فاسد و نوکر انگليس و آمريکا بود چنانکه در مجلس شوراي ملي گفت، ايرانيها لياقت آفتابه ساختن را ندارند چه رسد به آنکه نفت خود را ملي کنند.

سئوال ديگر مخبر مجله درباره سياست داخلي بود. آقاي کاشاني گفتند: بي‌سواد، گفتني زياد دارم ولي چه فايده، چه فايده که نمي‌توانيد درج کنيد به هر صورت امروز خسته هستم بماند براي جلسه ديگر.211

از عوامل اختلاف بين نواب وکاشاني افراد معلوم‌الحالي همچون شمس قنات‌آبادي بودند. اگرچه کاشاني هم در مواردي از شمس قنات‌آبادي راضي نيست.

طبق خبري کاشاني از هتاکي و جريانات اخير و اقدامات و نطق‌هاي قنات‌آبادي راضي به نظر نمي‌رسد.311

در مواردي آيت‌الله کاشاني تذکر مي‌دهد که از سخنراني خودسرانه خودداري کند.

مأمور ويژه گزارش مي‌دهد عصر روز گذشته عده‌اي از اطرافيان کاشاني در منزل نامبرده حضور داشته‌اند.

در آنجا مذاکره مي‌کرده‌اند که شمس قنات‌آبادي بدون اجازه آقاي کاشاني روز دوشنبه 14 ماه جاري در مزار عشقي حاضر و سخنراني نموده کاشاني او را خواسته و گفته عشقي شخص لامذهبي بوده به چه مناسبت در سر قبر او سخنراني کرده است و علاوه نموده ممکن است دکتر بقائي او را تحريک و وادار نموده است و تذکر داده که من بعد، حق سخنراني و تظاهر بدون اجازه را ندارد.411

پس از 28 مرداد رابطه آيت‌الله با قنات‌آبادي کم کم قطع مي‌گردد.

گزارش مأمور ويژه حاکي است: شب گذشته عده[اي] از افراد مسلمانان مجاهد در محل مجمع حضور يافته و ضمن صحبت‌هاي متفرقه امير حسيني نام، يکي از افراد راجع به توافق کاشاني با دولت [زاهدي] در مورد تجديد روابط سئوال کرد. امير حسيني پاسخ داد اين شايعه کذب محض است و کاشاني در عقيده خود راسخ و با تجديد رابطه شديداً مخالف است. ناطق ضمن تمجيد از دکتر بقائي و مکي اضافه کرده است چند نفر از افراد مجمع به آقاي کاشاني پيشنهاد نموده‌اند بهتر است با شمس قنات‌آبادي قطع رابطه نمايد. زيرا مشاراليه دولت را از تصميمات او آگاه مي‌سازد و نظر همکاري با وي ندارد.511

حتي آيت‌الله کاشاني شمس قنات‌آبادي را طرد مي‌نمايد.

... شمس قنات‌آبادي با سيدمصطفي کاشاني خيلي مربوط هستند و حتي آيت‌الله کاشاني، شمس قنات‌آبادي را هم طرد نموده است...611

آيت‌الله حتي ساير دوستان و هم‌حزبي‌هاي شمس، يعني مجمع مسلمانان مجاهد، را هم راه نمي‌دهد:

گزارش مأمور ويژه حاکي است: شب گذشته عده[اي] از افراد مسلمانان مجاهد در محل مجمع حضور يافته و به منزل آيت‌الله کاشاني مي‌روند نامبرده که در اندرون بوده از پذيرفتن مراجعين خودداري نموده است.

راجع به شمس قنات‌آبادي گفته مي‌شده نامبرده وعده نمايندگي دوره هيجدهم داده شده است به شرطي که با کاشاني همکاري نکند و عدم توافق قنات‌آبادي با کاشاني به همين علت است. ساعت 21:30 حاضرين در منزل کاشاني متفرق شده‌اند.711

حزب توده

طبيعتاً آيت‌الله کاشاني بدليل پايگاه ديني و ارزشهاي الهي مورد پذيرشش، بيشترين فاصله را با حزب توده مادي‌گراي ضد خدا داشت:

بطوري که در اطراف ائتلاف حزب توده با سيدابوالقاسم کاشاني تحقيقات لازم به عمل آمده مراتب به شرح زير مي‌باشد.

آيت‌الله شخصاً با سران توده رابطه ندارد فقط دکتر يزدي در روزهائي که عمال کاشاني بر عليه هژير تظاهراتي مي‌نمودند. ملاقات‌هايي محرمانه با کاشاني نمودند، اصلاً فدائيان اسلام بواسطه اختلاف مرام، حاضر به وابستگي با حزب توده نيستند اما عده‌اي از افراد حزب توده مأموريت دارند که بطور مخفي در انجمن فدائيان اسلام داخل شده اطلاعاتي کسب نمايند و بشوراي متحده مرکزي برسانند.811

سند ديگر که بر اساس حدس و گمان نوشته شده از ارتباط پنهاني بين آيت‌الله و حزب توده خبر مي‌دهد.

طبق اطلاع واصله روز گذشته بين بقراطي و دکتر يزدي سران حزب توده و يکنفر معمم به نمايندگي از طرف سيدابوالقاسم کاشاني که ممکن است شمس قنات‌آبادي بوده باشد در منزل دکتر يزدي ملاقاتي صورت گرفته و موضوع مذاکرات آنها اين بوده که يک هماهنگي مشترک در روش مبارزه بين آنها برقرار شود و گويا توده‌اي‌ها قول داده‌اند که هروقت طرفداران سيدابوالقاسم کاشاني بخواهند تظاهراتي عليه هيأت حاکمه بنمايند چون از لحاظ نداشتن تشکيلات صحيح در مضيقه هستند عده‌اي از افراد خود را براي رهبري از نظر اصول تشکيلاتي در اختيار آنها بگذارند.911

عجيب اينکه متعاقب واقعه ترور شاه در دانشگاه تهران به تاريخ 15 بهمن 1327، که گفته شده کار توده‌اي‌ها بوده است، در شب 17 بهمن آيت‌الله کاشاني دستگير و به قلعه فلک‌الافلاک خرم‌آباد و سپس به بيروت لبنان تبعيد شد.

تبعيدي که طي آن آيت‌الله کاشاني به عنوان نماينده مردم در مجلس شانزدهم انتخاب و با مصونيت سياسي نمايندگي با سربلندي در تاريخ 20/3/1329به کشور بازگشت (مشروح گزارش استقبال در سند شماره50 صص 102 تا 107 آمده است)

آخرين سند در مورد ارتباط حزب توده و آيت‌الله کاشاني هم خواندني است و از حرکت منافقانه حزب توده براي نفوذ در دولت مصدق حکايت مي‌کند.

طبق گزارش مأمور ويژه، بطوري که از افراد مطلع حزب منحله توده شنيده شده، اخيراً از طرف کميته سري حزب مذکور بوسيله رابطين دستوراتي بشرح زير بعنوان عموم افراد حزبي صادر شده است.

1- از اين تاريخ به بعد در کليه اماکن عمومي بنفع آقاي کاشاني و جبهه ملي تبليغات نمائيد. 2- اگر کار اداري داشته باشيد به آقاي کاشاني نوشته و جواب آن را از آقاي عبدالقدير آزاد دريافت کنيد. 3- اگر از طرف جبهه ملي در جلو مجلس ميتينگي داده شود، وظيفه هر فرد حزبي است که در آن شرکت جويد و سران کميته‌هاي محلي، دسته‌هاي 15 نفري از روشنفکران و کارگران تشکيل داده، تحت اختيار آقاي مکي خواهند گذارد.021

جالب اينجاست که در اختلاف بين مصدق و کاشاني، طرفين همديگر را به همکاري با حزب توده متهم مي‌کنند.

در نامه سرگشاده‌اي که خليل ملکي به آيت‌الله کاشاني در تاريخ 22 مهر 1331 نوشته است، در قسمتي از آن چنين آمده است: «آنچه بيشتر باعث تعجب ما اعضاي حزب زحمتکشان ملت ايران مي‌گردد، اين واقعيت مسلم است که آن جناب، اعضاي فعال حزب توده را فرزندان خود، و حتي گرامي‌ترين فرزندان خود تلقي فرموده اجازه مي‌دهيد که آنان توسط يکي از فرزندان اصلي خودتان حتي از ائتلاف جناب‌عالي با آنان مباحثي را در افواه شايع سازند که مورد تکذيب آن جناب قرار نمي‌گيرد.121

اين در حالي است که يک رهبر روحاني همه جوانان را، صرف نظر از رفتار و عقايد آنان، فرزندان خود مي‌داند، امام خميني با لحني عاطفي در وصيت‌نامه خود به فريب‌خوردگان گروهکي مي‌فرمايند:

برادران! شما اين اوراق را قبل از مرگ من نمي‌خوانيد. ممکن است پس از من بخوانيد، در آن وقت من نزد شما نيستم که بخواهم به نفع خود و جلب نظرتان براي کسب مقام و قدرتي با قلب‌هاي جوان شما بازي کنم. من براي آنکه شما جوانان شايسته‌اي هستيد علاقه دارم که جواني خود را در راه خداوند و اسلام عزيز و جمهوري اسلامي صرف کنيد تا سعادت هر دو جهان را دريابيد. و از خداوند غفور مي‌خواهم که شما را به راه مستقيم انسانيت هدايت کند و از گذشته ما و شما با رحمت واسعه خود بگذرد. شماها نيز در خلوتها از خداوند همين را بخواهيد، که او هادي و رحمان است.

پس از 28 مرداد و پس از موج اول اعدام‌هاي افسران توده‌اي، خانواده بقيه آنها در منزل آيت‌الله متحصن مي‌شوند.

رکن دوم ستاد ارتش

اطلاع رسيده از منزل آيت‌الله کاشاني

پنجشنبه و جمعه 27 و 28/8/1333

1-روز پنجشنبه چند نفر ديگر از خانواده افسران محکوم به اعدام در منزل آقاي کاشاني به عده متحصنين قبلي ملحق شده و مي‌گويند تا نتيجه نگيريم خارج نمي‌شويم.

همان تحصني که دکتر محمود کاشاني مي‌گويد چنان آيت‌الله متأثر شدند که برخلاف رويه به شخص شاه زنگ مي‌زند.321

روابط خارجي

اگرچه موضوع مقاله که مواضع و رفتارهاي سياسي آيت‌الله کاشاني در خصوص چهار جناح سياسي زمانش با تکيه بر اسناد کتاب «روحاني مبارز آيت‌الله سيدابوالقاسم کاشاني به روايت اسناد» بود، اما در پايان مناسب است گزارشي فهرست‌وار از مواضع سياسي ايشان درباره حوادث و کشورهاي خارجي نيز ارائه شود.

کاشاني و انقلاب1920 عراق

سابقه مبارزات آيت‌الله کاشاني با استعمار انگليس از عراق و انقلاب 1920 آغاز مي‌شود که طي آن کاشاني جوان، فرزند مرجع تقليد شيعه (آيت‌الله‌العظمي سيدمصطفي کاشاني)، به ميان عشاير و رؤساي قبايل دجله و فرات رفته، با آنان مذاکره مي‌کند و غيورمردان عراق را براي بيعت با مرجعيت در جنگ با انگليس متحد مي‌نمايد.

آيت‌الله کاشاني سال‌هاي پاياني عمر خود در مصاحبه‌اي جالب و خواندني نکاتي از اين انقلاب را بيان مي‌کند که در کتاب، ص 859 تاريخ: 22/8/1336 آمده است.

انگليس

آيت‌الله هميشه با نفرت از انگليس نام مي‌برد در سند زير، آيت‌الله از انگليس بعنوان دشمن شماره يک ايران نام مي‌برد: «انگليس‌ها يعني دشمن شماره يک ايران، مرا به ايران تبعيد و ورود من به ايران مصادف با کودتاي سوم اسفند گرديد...»421

او چند بار طعم تلخ زندان انگليسي‌ها را چشيده است و حتي در تبعيد لبنان نيز، تحت نظر مأموران انگليس قرار داشت521 حتي سخنان آيت‌الله کاشاني در ديدار با فرستاده انگليس در قضيه نفت چنان تند تلقي مي‌شود که عده‌اي به ايشان اشکال مي‌کنند.

پس از 28 مرداد چون دولت زاهدي مي‌خواهد روابط با انگليس را دوباره برقرار نمايد آيت‌الله کاشاني موضع مي‌گيرد:

مأمور ويژه گزارش مي‌دهد: مدرسي، عضو هيأت تحريريه روزنامه شاهد اظهار داشته است روز گذشته دکتر بقائي و آيت‌الله کاشاني در منزل گرامي با يکديگر ملاقات نموده و ضمن اين ملاقات موافقت شده است که آيت‌الله کاشاني اعلاميه‌اي بنام جهاد صادر و مردم را به قيام عليه انگليسها دعوت نمايد، طبق اطلاعات، انتشار اين اعلاميه موکول به ورود نماينده سياسي انگليس به ايران گرديده.621

در روز 21 آبان 1332 تقريباً سه ماه بعد از کودتا نخستين حرکت سازمان يافته، بصورت دعوت به تظاهرات عمومي ظاهر شد. علت برپائي اين تظاهرات آن بود که ايجاد روابط سياسي با انگلستان قبل از حل مسأله نفت در دستور کار دولت قرار گرفته بود. در آن روز بازار تعطيل شد و در نقاط مختلف شهر تظاهرات پراکنده و خودانگيخته‌اي بر پا گرديد. اين تظاهرات هر چند نمايش قدرت نبود اما حضور نيروهاي مخالف را نشان مي‌داد. در تهران هنوز حکومت نظامي برقرار بود و تانک‌ها در نقاط حساس شهر مستقر بودند. آيت‌الله کاشاني ضمن قرائت بيانيه‌اي از صداي ايران، به دولت هشدار داد که مبادا در مورد نفت دست به معامله خفت‌باري بزند.

همچنين تجديد روابط با انگليس با مخالفت کاشاني روبرو مي‌شود.

مأمور ويژه گزارش مي‌دهد از طرفداران سيدابوالقاسم کاشاني شنيده شده در ملاقات‌هايي که بين چند نفر از نمايندگان مجلس شوراي ملي و کاشاني به عمل آمده نامبرده تجديد روابط سياسي با انگلستان را بي مورد دانسته و به نمايندگان مزبور اظهار داشته است اگر آنها نمايندگان حقيقي مردم هستند بايستي اين موضوع را در مجلس مطرح کنند و به همين علت احتمال دارد عده‌اي از نمايندگان مجلس شوراي ملي به عنوان اين که چون قطع رابطه سياسي با انگلستان با اطلاع و نظر مجلس شوراي ملي صورت گرفته و در موقع تجديد روابط سياسي نيز بايستي اين امر مراعات گردد طرحي تهيه و به مجلس تقديم و از دولت سئوالاتي در اين مورد بنمايند.721

آيت‌الله کاشاني در مخالفت با کنسرسيوم نيز موضع شديد مي‌گيرد. مطابق سند ص 704، تاريخ: 14/7/1333 فرمانداري نظامي با حمله به چاپخانه 10 هزار برگ از اعلاميه ايشان را توقيف مي‌کند.

امريکا

بخلاف آنکه پرکننده پرسشنامه ساواک آيت‌الله کاشاني را «به سياست دوستانه آمريکا در ايران خوشبين‌تر از ساير سياست‌هاي خارجي» ارزيابي نموده است (صفحه 887)، اما اسناد زير خلاف آن را اثبات مي‌نمايد:

طبق گزارش مأمور ويژه در جلسه محرمانه‌اي که شب 26 ماه جاري در منزل سيدابوالقاسم کاشاني منعقد بوده، کاشاني قطعنامه‌اي تهيه و ضمن آن کمک مالي آمريکا را نسبت به ايران تحريم نموده و قول داده است که آن را به امضاي صدهزار نفر از اهالي تهران برساند. کاشاني در اين جلسه گفته است دولت آمريکا با کمک نظامي خود مي‌خواهد کشور ما را براي دفاع در مقابل شوروي آماده کند ولي ما از جنگ بيزاريم و به هر وسيله شده بايد از آن جلوگيري کنيم.821

او با سفير امريکا در ايران مخالفت مي‌کند921 و در خانه‌اش به اين سفير نفرين مي‌شود.031

آيت‌الله کاشاني پس از 28 مرداد ودر آذر 32 براي ابراز نفرت از حضور نيکسون در ايران دستور مي‌دهد طرفدارانش پارچه سياه به لباس خود بدوزند. (تاريخ 18/9/1332)

...، دستور داده است که براي ورود معاون رئيس‌جمهور آمريکا بايد سياه بست آنها هم علامت سياهي به لباس خود دوخته تا امر آيت‌الله اجرا گردد.

و همچنين:

امروز ساعت 10:30 (17/9/32) صبح، کاشاني اعلاميه‌اي مبني بر مخالفت با تجديد روابط سياسي با انگلستان که متن مصاحبه با مخبر روزنامه منچستر گاردين بود و روزنامه‌ها منتشر نکردند را انتشار داده و در آن اشاره نموده است که مردم لباس سياه و يا علامت سياه نصب نمايند و در مغازه‌هاي خود هم علامت سياه آويزان کنند.131

اسرائيل

تشکيل دولت غاصب صهيونيستي از مواردي است که آيت‌الله کاشاني را وادار به موضع‌گيري شديد مي‌نمايد و چندين تظاهرات در سالهاي متعدد توسط ايشان سازماندهي مي‌شود پس از تشکيل دولت مصدق ايشان براي قطع ارتباط بين ايران و اسرائيل اقدام مي‌کند.231

پس از قطع ارتباط ايران با اسرائيل، دولت‌هاي اسلامي ديگر ازجمله پاکستان نيز به تحرک واداشته مي‌شوند.331

آيت‌الله کاشاني حتي در دوران انزوا نيز از موضع گيري عليه اسرائيل دست برنمي‌دارد431 حتي آيت‌الله کاشاني از فرصت‌هاي اندکي مانند سالگرد درگذشت پسرش هم استفاده مي‌کند تا عليه اسرائيل اقدام شود531 و در مناسبت‌هاي ديگر هم مردم را بر عليه اسرائيل دعوت به اعتصاب مي‌کند.631

سند زير هم از فعاليت آيت‌الله کاشاني در خصوص جلوگيري از شناسايي رژيم اسرائيل حکايت دارد:

آيت‌الله کاشاني و شناسايي اسرائيل از طرف ايران از: الزمان چاپ بغداد 6 اوت 60

جناب آقاي عاصم گيلاني، نامه‌اي بوسيله شخصي براي آيت‌الله کاشاني فرستاده از وي خواهش کرده بود که کوشش نمايد که از شناسائي اسرائيل بوسيله ايران جلوگيري بعمل آيد. آيت‌الله کاشاني نيز در پاسخ نامه آقاي گيلاني تأکيد کرده بود که تمام کوشش خود را براي جلوگيري از اين شناسائي مبذول خواهد داشت. ضمناً آيت‌الله کاشاني در نامه خود پرده از روي فعاليتهاي يهوديان ايران جهت نزديک ساختن اين کشور با اسرائيل برداشته است.731

اتحاد کشورهاي اسلامي و سازمان نوين اسلامي

آيت‌الله کاشاني در خصوص اتحاد بين مسلمين براي نجات از چنگال استعمار نيز اقدامات چندي انجام داده است مانند تظاهرات براي اظهار همدردي با مصريان831 تشکيل کنفرانس اسلامي931 و سازمان نوين اسلامي.041

همچنين آيت‌الله کاشاني براي کنگره اسلامي دول آسيايي دست به جمع‌آوري نمايندگان موافق و مخالف دولت مي‌زند.141

هنگامي که عبدالناصر در نبرد با اسرائيل است به عبدالناصر نامه تبريک مي‌فرستد.241

و به دوستان عراقي سوريه هندوستان و حجاز جهت همدرديشان در زمان بازداشت نامه تشکر ارسال مي‌نمايد.341

مبارزان الجزايري ضمن تشکر از حمايت‌هاي آيت‌الله کاشاني دعوت مي‌کنند به مراکش برود ص 717 که آيت‌الله کاشاني عذرخواهي مي‌نمايد.441

گاهي گزارشگر گزارش مي‌دهد محور صحبت‌ها کشورهاي عرب است541 وگاه پيام براي عبدالناصر و برپايي مجالس ختم براي شهداي مصر.641

زماني هم که مورد اعتراض قرار مي‌گيرد که چرا ساکت است از دو پيام براي عبدالکريم قاسم و رشيد عالي گيلاني دور از چشم دربار خبر مي‌دهد.741

آخرين سند در خصوص نهضت‌هاي ضداستعماري درخواست آيت‌الله کاشاني براي تعطيل يک روز به طرفداري از مسلمانان الجزاير است841 که يکسال قبل از وفات آيت‌الله و در اوج پيري و بيماري‌هاي ايشان است.

در پايان بايد گفت اگرچه در خصوص مواضع سياسي داخلي و خارجي مرحوم آيت‌الله کاشاني هنوز مطالب بسيار ناگفته‌اي موجود است. اما در اين مختصر سعي شده است اهم آنها گلچين و در اختيار ارباب معرفت قرار گيرد./876/د۱۰۱/س

پا‌نوشت‌ها

1- روحاني مبارز آيت‌الله سيدابوالقاسم کاشاني به روايت اسناد؛ مرکز بررسي اسناد تاريخي؛ تهران؛ ص 801.

2- همان؛ سند شم‍ 82، ص 181.

3- همان؛ ص 477.

4- همان؛ ص 879.

5- همان؛ ص 84.

6- همان؛ ص680.

7- همان؛ سند ص 172.

8- همان، ص 224.

9- همان؛ سند ص 867.

10- همان، ص 878.

11- همان؛ ص 951.

12- همان؛ ص 938.

13- همان؛ ص 280.

14- همان؛ صص 914 و 915.

15- همان؛ ص 878.

16- همان؛ ص 332.

17- همان؛ ص 133.

18- همان؛ ص 131.

19- همان؛ ص 146.

20- همان؛ ص 205.

21- همان؛ ص 313.

22- همان؛ ص 695.

23- همان؛ ص 937.

24- همان؛ ص 946.

25- همان؛ ص 826.

26- همان؛ ص 161.

27- همان؛ ص 155.

28- همان؛ ص 276.

29- همان؛ ص 479.

30- همان؛ ص 335.

31- همان؛ ص 779.

32- همان؛ ص 832.

33- همان؛ ص 838.

34- همان؛ ص 858.

35- همان؛ ص 864.

36- همان؛ ص 867.

37- همان؛ ص 903.

38- همان؛ ص 935.

39- مصاحبه سايت مشرق با حجت‌الاسلام خزايي رئيس مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي در خصوص ابعاد فقهي درس خارج مقام معظم رهبري تاريخ انتشار 17 خرداد 1393.

 

40- روحاني مبارز آيت‌الله سيدابوالقاسم کاشاني به روايت اسناد؛ مرکز بررسي اسناد تاريخي؛ تهران؛ ص 899.

41- ماهنامه تاريخي فرهنگي شاهد ياران، سال دوم، ‌ش 16، اسفندماه 1385، برگ‌هاي 28 و‌29.

42- روحاني مبارز آيت‌الله سيد ابوالقاسم کاشاني به روايت اسناد؛ مرکز بررسي اسناد تاريخي؛ تهران؛ صص 707.

43- خاطرات سياسي دکتر کريم سنجابي ص 171- انتشارات صداي معاصر تهران 1381.

44- سالمي،محمد؛ يادباد «گوشه هايي از خاطرات محمدحسن سالمي»؛ شورآفرين، 1393، تهران.

45- همان؛ ص 296.

46- همان؛ ص 304.

47- روحاني مبارز آيت‌الله سيد ابوالقاسم کاشاني به روايت اسناد؛ مرکز بررسي اسناد تاريخي؛ تهران؛ ص 320.

48- همان؛ ص 323.

49- صورت مشروح مذاکرات مجلس روز پنجشنبه 16 امرداد 1331 نشست 24روزنامه رسمي کشور شاهنشاهي ايران.

50- روحاني مبارز آيت‌الله سيدابوالقاسم کاشاني به روايت اسناد؛ مرکز بررسي اسناد تاريخي؛ تهران؛ ص 672.

51- همان؛ ص 376.

52- همان؛ ص 400.

53- همان؛ ص 398.

54- همان؛ ص 482.

55- همان؛ ص 493.

56- همان؛ ص 509.

57- همان؛ ص 510.

58- همان؛ ص 518.

59- ص 527 و ص 529.

60- همان؛ ص 541.

61- خاطرات سياسي دکتر کريم سنجابي - انتشارات صداي معاصر تهران، 1381، ص 148.

62- همان؛ ص 149.

63- روزنامه اطلاعات 20 مرداد 1332 تيتر صفحه اول

64- روحاني مبارز آيت‌الله سيدابوالقاسم کاشاني به روايت اسناد؛ مرکز بررسي اسناد تاريخي؛ تهران؛ ص 151.

65- مصاحبه منتشره در سايت مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي.

http://www.ir-psri.com/?Page=ViewArticle&ArticleID=1480&SP=Farsi

66- روحاني مبارز آيت‌الله سيدابوالقاسم کاشاني به روايت اسناد؛ مرکز بررسي اسناد تاريخي؛ تهران؛ ص 612.

67- همان؛ ص 607.

68- خاطرات سياسي دکتر کريم سنجابي - انتشارات صداي معاصر تهران، 1381، ص 161.

69- http://www.ir-psri.com/?Page=ViewArticle&ArticleID=1480&SP=Farsi

07- سنجابي، همان، ص 160.

71- روحاني مبارز آيت‌الله سيدابوالقاسم کاشاني به روايت اسناد؛ مرکز بررسي اسناد تاريخي؛ تهران؛ ص 654.

72- همان؛ ص 667.

73- همان؛ ص 680.

74- همان؛ ص 890.

75- همان؛ ص 98.

76- تاريخ و فرهنگ معاصر، شماره ششم، سال دوم، صفحات 233-234-236.

77- روحاني مبارز آيت‌الله سيدابوالقاسم کاشاني به روايت اسناد؛ مرکز بررسي اسناد تاريخي؛ تهران؛ ص 143.

78- همان؛ ص 149.

79- همان؛ ص 428.

80- همان؛ ص 151.

81- همان؛ ص 907.

82- تاريخ و فرهنگ معاصر سال دوم شماره ششم، صص 236 -237.

83- روحاني مبارز آيت‌الله سيدابوالقاسم کاشاني به روايت اسناد؛ مرکز بررسي اسناد تاريخي؛ تهران؛ ص 748.

84- همان؛ ص 751.

85- همان؛ ص 766.

86- همان؛ ص 776.

87- همان؛ ص 401.

88- همان؛ ص 411.

89- همان؛ ص 412.

90- تاريخ و فرهنگ معاصر، شماره 6 و 7، صفحه 302 و 303.

91- روحاني مبارز آيت‌الله سيدابوالقاسم کاشاني به روايت اسناد؛ مرکز بررسي اسناد تاريخي؛ تهران؛ ص 451.

92- همان؛ ص 461.

93- همان؛ ص 477.

94- همان؛ ص 473.

95- همان؛ ص 672.

96- همان؛ ص 478.

97- همان؛ ص 480.

98- همان؛ ص 512.

99- همان؛ ص 530.

100- همان؛ ص 532.

101- همان؛ ص 537.

102- همان؛ ص 580.

103- همان؛ ص 666.

104- همان؛ ص 731.

105- همان؛ ص 734.

106- همان؛ ص 807.

107- همان؛ ص 891.

108- همان؛ ص 742.

109- همان؛ صص 751 و 755.

110- همان؛ ص 769.

111- همان؛ ص 772.

112- همان؛ ص 777.

113- همان؛ ص 21.

114- همان؛ ص 450.

115- همان؛ ص 643.

116- همان؛ ص 654.

117- همان؛ ص 636.

118- همان؛ ص 29.

119- همان؛ ص 34.

120- همان؛ ص 94.

121- به نقل از نيروي سوم (روزانه) شماره اول سه شنبه 22 مهر 1331، ص 559.

122- روحاني مبارز آيت‌الله سيدابوالقاسم کاشاني به روايت اسناد؛ مرکز بررسي اسناد تاريخي؛ تهران؛ ص 707.

123- ماهنامه تاريخي فرهنگي شاهد ياران، سال دوم، ‌ش 16، اسفندماه 1385، برگ‌هاي 28 و ‌29.

124- روحاني مبارز آيت‌الله سيدابوالقاسم کاشاني به روايت اسناد؛ مرکز بررسي اسناد تاريخي؛ تهران؛ ص 946.

125- همان؛ ص 51.

126- همان؛ ص 627.

127- همان؛ ص 690.

128- همان؛ ص 214.

129- همان؛ ص 215.

130- همان؛ ص 216.

131- همان؛ ص 632.

132- همان؛ ص 431.

133- همان؛ ص 45.

134- همان؛ ص 784.

135- همان؛ ص 788.

136- همان؛ ص 796.

137- همان؛ ص 932.

138- همان؛ ص 487.

139- همان؛ ص 465.

140- همان؛ ص 467.

141- همان؛ ص 584.

142- همان؛ ص 775.

143- همان؛ ص 768.

144- همان؛ ص 718.

145- همان؛ ص 805.

146- همان؛ ص 894.

147- همان؛ ص 899.

148- همان؛ ص 936.

منبع: مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی

ارسال نظرات
نظرات بینندگان
احمد صمدی
Iran, Islamic Republic of
۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۰:۰۵
آيت الله کاشانی مرد بسیار شجاع و با تقوایی بودند خدا رحمتش کنه
1
0